احساس تنهایی چیست؟

احساس تنهایی

احساس تنهایی چیست؟

مفاهیم و ماهیت تنهایی

احساس تنهایی يكي از نيازهاي انسان، نياز به تعلق داشتن است. اين نياز شامل آرزوي فرد براي ايجاد و حفظ حداقل روابط بين فردي مثبت و پايدار با ديگران است. نياز به تعلق داشتن موجب انگيزش و هدايت افكار و هيجانات و رفتار بين ­فردي افراد مي­شود. البته در ميزان و چگونگي ارضاي اين نياز، تفاوت­هايي نيز به چشم مي­خورد و ارضاي آن نيز مستلزم داشتن تعاملات مثبت و زياد با ديگران در يك موقعيت بادوام است كه موجب خشنودي طرفين مي­شود. درنتيجه، افرادي كه در ايجاد روابط رضايت بخش با ديگران مشكل دارند، دچار نوعي احساس كمبود مي­شوند كه در آشفتگي­ هايي مانند احساس تنهايي تجلي پیدا می‏کند(هنریچ و گلونه، 2006). به عبارتی دیگر احساس تنهایی، فرد را با احساس خلا غمگینی و بی‏ تعلقی مواجه می­کند و به شیوه ­هاي مختلف بر تعاملات اجتماعی با دیگران، نحوه زندگی و سلامت جسمانی و روانی تاثیر می­گذارد. احساس تنهایی احساس ناخوشایندي است که در نتیجه کاستی در روابط اجتماعی فرد به صورت کمی و کیفی و عدم دسترسی به روابط نزدیک و مطلوب با دیگران به وجود می ‏آید(منصوریان، صلحی، ادب و لطیفی، 1393).

تنهايي را به عنوان احساس ناراحتي از انزوا و طرد توسط ديگران تعريف كرده­ اند(طهماسیان، اناری و صدق پور، 1388). بنابراین می­توان پذیرفت احساس تنهايي، تجربه­ اي ناخوشايند مانند تفكر فرد مبني بر متمايز بودن از ديگران است كه با مشكل ­هاي رفتاري قابل مشاهده مانند اندوه، عصبانيت و افسردگي همراه بوده و ناهم خواني بين انتظارات و آرزوها را در روابط اجتماعي نشان مي دهد و در رفتارهايي نظير اجتناب از تماس با ديگران نمود مي­يابد(الهاگین، 2004). احساس تنهايي از لحاظ كيفيت با تنهايي يا كناره ­گيري اجتماعي اختياري و بدون تعارض متفاوت است(استوکلی، 2010).

مؤلفه‌های معنویت

احساس تنهایی و تنها بودن

احساس تنهایی با تنها بودن فیزیکی هم معنا نیست بلکه مربوط به احساس فرد از فقدان صمیمیت بین فردی است(هوگز، وایت، هاوکلی و ساسیوپو، 2004). مدت زماني كه فرد در تنهايي به سر مي­برد، تعيين كننده اساسي ميزان احساس تنهايي در او نيست. بلكه تهديد جدايي و كيفيت دلبستگي كه در افراد ناايمن تجربه مي­شود، در احساس تنهايي تقشي مهم دارد به. عبارت ديگر در احساس تنهايي، احساس ذهني شخص از كيفيت دلبستگي عاطفي صمیمی با چهره دلبستگي تاثير بسيار بيشتري از حضور نداشتن ديگران دارد بنابراين احساس تنهايي هنگام برخي از تغييرهاي سريع و ناگهاني امري عادي و رايج است و به ناسازگاري تعبير نمي­گردد، اما هنگامي به كه طور مزمن، مانع موفقيت در تكاليف و كاركردهاي طبيعي زندگي مي شود، مي­تواند پيامدهاي عاطفي، اجتماعي و حتي جسماني زيان باري را به دنبال آورد(بلک، 2009). در اين صورت، احساس تنهايي، تهديدي براي سلامت روان و كاركرد رواني اجتماعي فرد به شمار مي ‏آيد(هنریچ و گلونه، 2006).

ایجاد یک خط مرز بین احساس تنهایی و تنها بودن ضروری به نظر می رسد.از نظر پیلاو و پرلمن(1982) تنها بودن با احساس تنهایی کردن یکسان نمی باشد و حتی نمی توان با دیگران و در کناردیگران بودن را به منزله جلوگیری از احساسات تنهایی فرض نمود.

تنها بودن یک حالت عینی است و به آسانی از جانب هر مشاهده گری قابل تشخیص است. احساس تنهایی یک تجربه ذهنی است و به تعبیرات فرد از رویدادها بستگی دارد. احساس تنهایی با تنها بودن تشدید می گردد. ولی تنهایی با تنها بودن یکسان و همانند نمی باشد. (نقل از پرلمن،1989)

احساس تنهایی با تنها بودن متفاوت است ولزوماً به معنای تنها بودن نیست. ممکن است کسی مدتها تنها باشد ولی احساس تنهایی نکند، از سوی دیگر، فردی ممکن است در محیط آشنا با افراد آشنا احساس تنهایی بکند. البته احساس تنهایی در موقعیت های خاص تا حدودی طبیعی می باشد. (امامی کندوانی،1390)

همه ما به ترتیبی از احساس تنهایی رنج می بریم. بطوریکه گاهی این احساس تنهایی به آزار تنهایی مبدل می شود و ما را کلافه می کند.گاهی از این حد هم فراتر می رود و به احساس بی کسی و ناامنی تغییرشکل می دهد و در وجود ما مبدل به ترس فراگیر می شود. اضطراب را در ماتشدید می کند به طوری که نمی توانیم به امور عادی زندگی خود رسیدگی کنیم. چرا که مداوم به طور ناخودآگاه در حال فرار از این احساس و آزار هستیم. به علاوه خودرا به خاطر تنها بودن و تنها شدن ملامت می کنیم. در این صورت نه تنها دیگران ما را تنها گذاشته اند، خود ما نیز خود را تنها گذاشته ایم که این واقعاً بی مهری و نوعی خشونت به خویش است. (آزاد،1387)

احساس تنهایی و خلوت گزینی و احساس بیگانگی

خلوت گزینی نیز با احساس تنهایی متفاوت است. خلوت گزینی مستلزم انتخاب عمومی تنها بودن به منظور تأمل، مراقبه یا بعضی فعالیت های هدفدار است. مدتی از خلوت گزینی می تواند برای ما مفید باشد خصوصاً به طور روحانی خیلی ها در تنهایی و خلوت گزینی به نقطه خودشکوفایی می رسند.

خلوت گزینی حالتی از تنهایی است و بی آن مانند احساس تنهایی نمی باشد، حتی می توان در میان جمع نیز احساس تنهایی کرد. کسی که احساس تنهایی می کند نمی تواند با دیگران یا با گروه های دیگر کشش متقابل معنی داری داشته باشد(Sean-2001 به نقل از حسینی تیلکو،1388)

بیگانگی حالتی است که شخص خود را غریبه حس می کند یا بهتر بگوییم از خود بیگانه می شود. دیگر خود را مرکز عالم به حساب نمی آورد و خالق اعمال خود نیست. بلکه اعمال و نتایج آن حاکم بر وی هستند. از آن اطاعت می کند و یا حتی آن را ستایش می کند. شخص مبتلا به پدیده خودبیگانگی نه با خود و نه با سایرین تماس دارد. مردمی را که دارای حس مشترک و سلیم باشند، دوست دارد بدون آن که با خود یا جهان خارج از خود تولید هم بستگی داشته باشد(فروم،1971).

البته برخی پژوهشگران نوعی از تنهایی را تحت عنوان خودبیگانگی و یا احساس تنهایی وجود مورد بحث قرار داده اند. بر طبق نظر این پژوهشگران احساس تنهایی وجودی بشر با فقدان مذهب یا معنا در زندگی ارتباط دارد تا فقدان پیوندهای میان فردی(جابری،1385)

توصیف افراد مبتلا به احساس تنهایی

در زمینه احساس تنهایی تحقیقاتی که انجام شده بیشتر به توصیفات باطنی افراد و چگونگی توصیفشان از احساس تنهایی و تلاششان برای مقابله با احساس تنهایی را مورد بررسی قرار نداده اند و فقط یک فهم و درک جامع از پدیده ها داشته اند.

در این قسمت برخی توصیفات افراد از احساس تنهایی که به وسیله پژوهشهای( ویس،1989 و جانسون و اندرسون،1989 به نقل از حسینی تیلکو،1388) گردآوری شده می پردازیم:

  • در شرایط فیزیکی تمایل به احساس پوچی در گودالی از بی میلی.
  • قرار گرفتن در زیر اضطراب(یک سیاه چاله بزرگ)
  • دوره طولانی از استرس و فشار تا حدی که انسان را بیزار می کند و شکست خورده و دلسرد شود.
  • در هنگام غم و اندوه تند و زننده می شود.
  • یک نوع کناره گیری از دیگران، پریشانی و صدمه بزرگی به زندگی وارد می سازد.
  • درحالت هیجانی گاهی اوقات ناراحت کننده،نامطبوع،غم آور می باشد. (همان منبع)
  • فردی که در جامعه احساس تنهایی می کند، به زودی احساس امنیت در او کاهش می یابد. (آزاد،1387).
  • فردی که احساس تنهایی می کند، به نوعی می ترسد و مضطرب می شود(آزاد،1387).
  • احساس تنهایی افراد درگیر را با احساس خلأ، غمگینی و بی تعلقی مواجه می کند و به شیوه های مختلف بر تعاملات اجتماعی با دیگران، نحوه زندگی و سلامت جسمانی و روانی تأثیر می گذارد(هنریچ،2006).

مفهوم استرس

 

انواع و ابعاد احساس تنهایی

سه بُعد برای احساس تنهایی در نظر گرفته شده است که عبارت اند از:

1-سنخ محرومیت:

تعریف رایج احساس تنهایی اشاره به برخی انواع محرومیت اجتماعی دارد. دو نوع محرومیت مهم وجود دارد که با نامهای متفاوتی شناخته می شدند که ویس آنها را محرومیت از روابط دوستانه و محرومیت از شبکه اجتماعی نام گذاری کرد. و بین آنها تمایز قائل شده است. بدین شرح که وی این دو نوع محرومیت را به ترتیب تنهایی از انزوای هیجانی(تنهایی هیجانی برای مدت کوتاه) و تنهایی از کناره گیری اجتماعی(تنهایی اجتماعی برای مدت کوتاه) توصیف کرد.

این تفاوت بین دو تیپ تنهایی اشاره به شق دیگری از نظریه احساس تنهایی دارد که می توان آن را مانند یک نیاز واقعی که وجود دارد توصیف کرد. چون در نبود روابط مورد نیاز یک ناهم خوانی شناخته بین کسب روابط اجتماعی و روابط اجتماعی مطلوب به وجود می آید.

کایس و برلاین (1999) بین منشأ تنهایی نظام وابستگی(روابط دوستانه)، و منشأ تنهایی نظام معاشرت (شبکه اجتماعی) تمایز قائل بودند.(به نقل از حسینی تیلکو،1388)

2- ویژگی هیجانی:

تأثیرات کم ولی مهم، با بُعد تنهایی را به دامنه احساسات و عواطف مرتبط می داند (گاهی اوقات به ناراحت کننده، نامطبوع، غم آور توصیف می شود)،نظریه پردازان در مورد اهمیت تعریف احساس تنهایی بحث های زیادی کرده اند و آن را مانند یک پدیده هیجانی توصیف کرده اند. همچنین دلائلی آورده اند که احساس تنهایی یک کشاننده نیرومند است.

آلاندرز (1982) بیان کرد احساس تنهایی یک مکانیسم بازخورد در نظر گرفته شود تا فرد در حالت گوش بزنگی باشد و درآنجا برانگیختگی ناشی از کمبود روابط اجتماعی باعث برگشتن به سطح اجتماعی مناسب می شود. ( نقل از جابری،1385)

یکی دیگر از عوامل ایجاد احساس تنهایی،تفاوت بین روابط مطلوب اجتماعی فرد در گذشته و  روابط اجتماعی او در حال حاضر است. هر چه قدر فاصله و عدم هماهنگی بین این دو بیشتر باشد،احساس تنهایی بیشتر خواهد بود. تغییر و تحولات زندگی، انتقال از یک شهر به شهر دیگر، وارد شدن در یک محیط با فرهنگ های گوناگون، وارد شدن در مدرسه ای که قبلاً در آن نبوده ایم، زمینه را برای احساس تنهایی افزایش می دهد( امانی کندوانی،1390)

3- دید زمانی:

دید زمانی مدتی که فرد احساس تنهایی می کند را محاسبه می کند. حالت گذرای تنهایی غالباً وابسته به شغل است و حالت مداوم تنهایی که به صورت تنهایی مزمن و نوع سخت و طاقت فرسای تنهایی است. معمولاً شدید و حالت همه جانبه را دارد.صرفنظر از موقعیت یا شرایط محیط نوع دیگری از احساس تنهایی مشخص شده که شدت کمتری دارد و توان سازگاری و انطباق دارد.

محققان گوناگون هر یک به طریقی بدان اشاره کرده اند. از قبیل تنهایی گذرا. به نظر راک این تیپ تنهایی بیشتر است. ( به نقل از حسینی تیلکو،1388).

احساس تنهایی، احساس انفعالی است و تداوم ان ناشی از اجازه منفعلانه افراد و انجام ندادن اقدامی خاص جهت تغییر آن است. زمانی گه افراد دچار این احساس می شوند، امیدوارند که خود به خود از بین می رود، در حالی که نه تنها این احساس از بین نمی رود بلکه فرد با آن بشتر درگیر شده و در احساسات مربوط به آن غرق می شود و به گونه ای به این احساس خوشامد گفته و پیامدها منفی متعددی از جمله: مشکل در پذیرفتن خطرهای اجتماعی،ابراز وجود،بدبینی،بدگمانی نسبت به دیگران، درگیریهای اجتماعی و اغلب به صورت اضطراب و افسردگی دیده می شود. (امامی کندوانی،1390).

تنهایی عاطفی

احساس تنهایی ناشی از انزوای عاطفی در اثر فقدان یک وابستگی عاطفی نزدیک با یک رابطه صمیمی (معمولاً همسر،والد،دوست) ظاهر می شود و فقط می تواند با بدست آوردن دل بستگی عاطفی دیگر یا الحاق مجدد دل بستگی قبلی از دست رفته جبران شود.افرادی که این نوع تنهایی را تجربه می کنند مستعد  تجربه احساس کاملاً تنها بودن هستند، در واقع خواه به مصاحبت دیگران دسترسی داشته باشند یا نداشته باشند. مشخصه اصلی احساس تنهایی عاطفی، ترک شدگی،تهی بودن، تشویش و اضطراب است.( جابری، 1385)

فردی که توانایی برقراری ارتباط سالم عاطفی – منطقی ندارد و به عبارتی دیگر فاقد مهارت های اجتماعی است، در بین دوستان،همکلاسیها، همکاران و آشنایان خود احساس بی کسی و تنهایی می کند.) (امامی کندوانی،1390)

تنهایی اجتماعی

احساس تنهایی ناشی از انزوای اجتماعی در اثر فقدان یک شبکه اجتماعی جذاب ظاهر می شود. این فقدان را فقط با دسترسی به چنین شبکه و حمایت اجتماعی می توان جبران کردد. بدین ترتیب بعد عاطفی احساس تنهایی به یک کمبود و کاستی در پیوند عاططفی اجتماعی اشاره دارد، در حالی که بعد اجتماعی به کمبود یک نقش اجتماعی شناخته شده اشاره دارد. تشخیص این دو مقوله مهم مانع از  تبیین بسیار ساده احساس تنهایی می شود (حسینی تیلکو،1388)

انسان موجودی اجتماعی است و پیوند او با سایر اعضای جامعه لازمه زندگی اوست.احساس تنهایی از متن روابط اجتماعی حاصل می شود و تداوم می یابد،نیاز انسان به مبادله محبت و نیاز به احساس ارزشمندی و منزلت او با ایجاد ارتباطهای دوستانه و سالم و در فضاهایی که روابط سالم عاطفی- منطقی وجود داشته باشد برآورده شده، مسیر رشد و شکوفایی هموار می شود. (امامی کندوانی،1390)

به نظر سالیوان(1953) این نیاز به شکل مشارکت در فعالیت های اجتماعی بروز می کند و عدم ارضای آن، منجر به احساس تنهایی می شود. اوج نیاز هم نوع، در قالب احتیاج به محبت دیگران و تبادل محبت به منظور برقراری دوستی صمیمانه یا در بالاترین سطح آن نیاز به عشق نسبت به فردی دیگر متجلی می شود. ریشه ی تنهایی به نظر او در عدم ارضای یکی از این نیازها در مراحل مختلف است و همه ی آنها می توانند در قالب نیاز اساسی به تماس و صمیمیت بررسی شوند.

احساس تنهایی بهنجار ،احساس تنهایی نابهنجار

احساس تنهایی گاهی بهنجار است گاهی نابهنجار. انسانها به طور معمول گاهی احساس تنهایی می کنند و این به خاطر آن است که قلب دارای حالات متغیر و دگرگون شونده است. گاه شرایط محیطی و پیامدهای زندگی آن چنان انسان را می آزارد که حتی برون گراترین افراد، افسرده و گوشه گیر می شوند. این قِسم مدت کوتاهی دارد و گذراست که البته مفید است، چون انسان می تواند در آن لحظه توجهی به اعمال روزانه و گذشته خود کند، بر تفکرات خود مروری داشته باشد و با محاسبه آنها افکار و اعمال غیر صحیح را برای اعمال و افکار بعدی تصحیح کند. قِسم دوم تنهایی نابهنجار و مرضی است که این قِسم طولانی است، گاهی ناراحت کننده است و گاهی حتی برای فرد احساس ناخوشایندی دارد چرا که فرد در اعماق خود فرو می رود و ناکامی ها و مشکلات خود را که در بیرون نتوانسته حل کند( و یا خواسته هایی که به آنها نرسیده است)، در عالم خیال پردازی و آزوهایی طولانی حل می کند و به آن می سد.(هلیگارد،1383)

پرسشنامه استاندارد شفقت ورزی به خود نف (۲۰۰۳)

علل احساس تنهایی

منشأ واقعی احساس تنهایی و یأس، در کودکی طفل است. وقتی که باید مورد توجه و مواظبت بوده، از وی مواظبت نکرده اند. وقتی در محیطی زندگی می کرده که در آن محیط از وی حمایت نمی شده است،دیگر این که نه تنها به او احترام نمی گذاشته اند،او را تحقیر هم می کرده اند.احساس تنهایی متعلق به موجود درمانده ای است که از هر طرف می رفته،با در بسته روبرو می شده است. متعلق به جوانی است که از کارهای مختلف عذرش را خواسته باشند.احساس تنهایی های ما ناشی از خاطرات گذشته است،روابطی که منجر به درگیری شده و اثرش در ذهن و حافظه مانده است. نتوانسته ایم این خاطرات را فراموش کنیم،چرا که این خاطرات به شکل های دیگر همچنان تجدید و تکرار شده اند. رفتار ما از یک سو ناشی از خلقیات ماست، از سوی دیگر ناشی از تجربه های ماست. به علاوه هر لحظه در هر شرایطی حال ما ممکن است تغییر کند.(آزاد،1385)

دو تجربه اصلی از دوران باستان تا امروز موجب شده که مردم دچار تنهایی شوند و از آن رنج ببرند،مرگ و تبعید هر دوی این تجربه ها از آن زمان تاکنون جزو واقعیتهای زندگی بوده و هستند. ما با این دو تجربه می فهمیم برای اینکه در درون خویش و به دنبال آن در جهان خاج احساس اُنس و الفت کنیم، لازم است تا چه اندازه احساس ارتباط و پیوند را دردرون خود بپرورانیم. (برستون،1387).

شکست و خواریها به آسانی موجب محدود ساختن حوزه معاشرت می گردند، آدمی از ترس آنکه مبادا دوباره همان رنج ها را احساس کند؛ نقش خود را رها می کند ،به وظیفه خود پشت پا می زند، از قبول وظایف خود می گریزد و از روابط خود با دیگران روگردان می شود و در مواردی که این حالت شدید باشد، فرد ممکن است از همه گریزان گردد،. از هر نوع تماس عاطفی بپرهیزد. پناه بردن به بیماری وشدید ساختن علائم آن و ناچیز دانستن، نشانه ای بهبود یک نوع گریز از تماس با دیگران است. بیماری شخص را از عمل معاف می دارد،تکالیف و وظایف را از میان برمی دارد و سبب می شود دیگران نسبت به او احترام و ملاحظه عمل کنند. (منصور،1375. نقل از حسینی تیلکو،1388).

مطالب پیشنهادی  پرسشنامه استاندارد شفقت ورزی به خود نف (2003)

هنوز و به درستی و به صورت قطعی روشن نیست که علت احساس تنهایی چیست. شاید آن هم به دلیل این باشد که حصول اطمینان درباره علل تنهایی مستلزم آزمایشات غیراخلاقی است که متضمن شرایطی می باشد که افراد را وادار به احساس تنهایی نماید. با وجود این پژوهشها،همبستگی چندین علت موجه و محتمل را به دست داده است. نخست افرادی که احساس تنهایی می کنند معمولاً از مهارت های اجتماعی ضعیفی برخودارند و احساس می کنند که دیگران آنها را در بعضی از زمینه های اجتماعی نسبتاً غیرماهر می دانند(هور،ونیز،فرنج 1979). نقل از تهی دست، (1382).

الگوهای نظری احساس تنهایی نیز بر اهمیت ادراک نابستگی های موجود در روابط میان فردی  به عنوان منبع احساس تنهایی و در مقابل ویژگی های عینی روابط فردی با دیگران از قبیل دوستان،فراوانی تماس اجتماعی تأکید کرده اند. (کاترونا،1982،پیلاو و پرلمن 1982) . نقل از تهی دست،(1382).

کاترونا عنوان کرده است که مقادیر کیفی مثلاً رضایت از روابط اجتماعی پیش بینی های بهتری برای احساس تنهایی هستند، تا اندازه ای شبکه میان فردی و یا فراوانی و مقدار تماس اجتماعی افراد مبتلابه احساس تنهایی همچنین نسبت به مهارت های اجتماعی خود مستعد،تجربه اضطراب زیادی هستند، این بدان معناست که حتی اگر یک فرد از مهارت های اجتماعی بسیار مناسبی برخوردار باشد، احساس اضطراب نسبت به آن مهارت ها ممکن است تا اندازه ای باشد که احساس تنهایی را ایجاد کند و دو عامل کلی مرتبط با این عمل را عزت نفس پایین و عدم تمایل به استفاده از منابع حمایت اجتماعی می داند. (دو و دیگران 1993) (نقل از جابری،1385)

خانواده نیز می تواند به عنوان یکی از علتهای احساس تنهایی مورد بررسی قرار گیرد. اگر خانواده را به شکل زنجیره به هم پیوسته ای در نظر بگیریم برخلاف باورهایی موجود باید گفت که هر یک ازحلقه های این زنجیره متناسب با جایگاه خود مسائل و مشکلات خود رادارد.(احدی،1378)

روان درمانی پویشی (ISTDP)

در نتیجه عوامل به دست آمده،پنج عامل بیرونی ممکن است باعث بروز تنهایی شوند و غالباً به صورت منظم تکرار می شوند:

  • فقدان شبکه اجتماعی
  • سوءاستفاد یا طرد
  • شکست عشقی
  • گمگشتگی
  • ناهمخوانی با محیط

فقدان شبکه اجتماعی از پراکنده ترین موضوعاتی است که اغلب نویسندگان از آن نام می برند. مردم دور هم جمع می شوند و صحبت می کنند. اما این افراد به طریقی اندیشه هایشان سالم نیست و منابع حمایت اجتماع را برای خود می خواهند. سوءاستفاده یا طرد از سوی منابع متعددی چون والدین،  دوستان صمیمی اعمال می شود. (Sean،2001)  (نقل از جابری، 1385)

نوع نگرش و طرز تفکر

کسی که احساس تنهایی می کند از یک سو نقایص خود را بزرگ و از سوی دیگر حُسن های دیگران را هم بزرگ می بیند. همین خطای شناختی و برآیند آن که یک تصویر ذهنی ساختگی است، باعث می شود خود را موجود بی مصرف،بی ارزش و بی خاصیتی بداند.در این صورت در خود چیزی برای عرضه کردن نمی بیند. خود را کالای بی مصرفی می داند. کالایی که خریداری ندارد. به طور ناخودآگاه دنبال خواستار می گردد. همه وجودش تشنه محبت و خواستن است. اکنون اگر کسی سر راه او قرار بگیرد و خواهان او بشود، کم و بیش تسلیم می شود.چنانچه بر اثر ترس از ناشناس بودن طرف و احیاناً در خطر قرار گرفتن،نگران ارتباط بشود، توسل به اصرار و زبان ریزی کارساز می شود، یک بار اگر تجربه ای اتفاق بیفتد که دردسر ساز نباشد، راه برای فرورفتن در آلودگی های جنسی و عاطفی هموار می شود. روابطی که به نوبه خود اختلالهای عصبی و پیکولوژیک را در فرد تشدید می کند.(آزاد،1387)

برخی از روان شناسان معتقدند که برداشت از وقایع و تفسیر رویدادها مهم تر است، احساس تنهایی لزوماً با کمبود یا نبود شبکه ارتباطی به وجود نمی آید، بلکه برداشت ذهنی فرد از چنین کمبودی، احساس تنهایی را ایجاد می کند، احساس تنهایی هنگامی به وجود می آید که فرد دارای افکار غیر منطقی در مورد تنهایی است. اگر چنانچه فرد فکر می کند تنهایی اش، غیرقابل کنترل است؛ از عوامل بیرونی ناشی شده است  یا پایدار و همیشگی است، پیامدهای منفی بیشتری را تجربه می نماید. (امامی کندوانی،1390)

تفاوت بین روابط مطلوب اجتماعی در گذشته و روابط اجتماعی فعلی

یکی دیگر از عوامل  ایجاد احساس تنهایی، تفاوت بین روابط مطلوب اجتماعی فرد در گذشته و روابط اجتماعی او در حال حاضر است. هر چه قدر فاصله و عدم هماهنگی بین این دو بیشتر باشد، احساس تنهایی بیشتری خواهد بود.

تغییر و تحولات زندگی، انتقال از یک شهر به هر دیگر، وارد شدن دریک محیط با فرهنگ های گوناگون،زمینه را برای ایجاد احساس تنهایی افزایش می دهد.(همان منبع)

فرهنگ و احساس تنهایی

جدیداً رابطه ی سه گانه ای بین فرهنگ و احساس تنهایی و راهبردهای کنار آمدن آشکار شده که اشاره به برخی جزئیات مخصوصاً مقایسه بیین فرهنگی دارد.

این نظریه بیشتر در جوامع غربی و اندیشه اجتماعی-انفرادی دوور می زند. برای نمونه گوردون (1976) عقیده داشت در داخل فرهنگ آمریکا فردگرایی علت احساس تنهایی است. گوردون همچنین اظهار داشت افزایش بی ثباتی به همان نسبت سبب احساس  تنهایی می شود. به نظر وی در داخل فرهنگ آمریکا احساس تنهایی فقط نتیجه بار و بنه روانی نیست، اما گذشته از این فرهنگ آمریکا دوستان نزدیک،همسایه ها،همکاران و معشوقه ها را از هم بیگانه می سازد. (نقل از جابری،1385)

یافته های پژوهشی در زمینه میان فرهنگی بر نفوذ فرهنگ های متفاوت در نحوه کنار آمدن با احساس تنهایی اشاره دارد. با ملاحظه در پژوهشهای میان فرهنگی به دو نکته باید توجه کرد:

اولاً: مشخص نیست که در همه فرهنگ ها احساس تنهایی در مراحل مختلف و به صورت متفاوت تجربه شود. پژوهش  قاطعی وجود ندارد، فقط یک پژوهش مقدماتی ک به وسیله نتووداروس(2000) انجام شده اشاره می کند که ممکن است این اختلاف ناشی از تفاوت بین فرهنگی باشد.

دوماً: اولین پژوهش که در زمینه تفاوت هایی میان فردی به وسیله روکاچ (1999) انجام شد و در زمینه راهبردهای کنار آمدن با تنهایی بود با اندازه گیری هر دو سطح تنهایی و انواع مختلف راهبردهای کنار آمدن ممکن است بتواند یک الگوی متجانس بین فرهنگی از احساس تنهایی و راهبردهای کنار آمدن را مهیا کند. (نقل از حسینی تیکلو،1388)

سن و احساس تنهایی

سن و احساس تنهایی

در واقع مطالعات نشان می دهد اشخاصی که در تمام زندگی خود منزوی بوده اند، در سنین بالا روحیه متوسط دارند و به اندازه دیگران به بیماری روانی مبتلا نمی شوند.به عقیده برخی پژوهشگران سن هیچ کاره است.

احساس تنهایی قادر است ضربه سختی به هر کس و در هر سن از بچه گرفته تا یک شهروند بزرگ بزند. به هر حال به نظر می رسد برخی افراد و گروه ها به احساس تنهایی مستعدترند.هر مرحله از زندگی یعنی طفولیت،کودکی،نوجوانی و بزرگسالی، دارای تنهایی خاص خود می باشد.چگونگی واکنش جوانان به احساس تنهایی بیشتر موضوع بحث و نگرانی بوده است و نوجوانان و جوانان نسبت به بزرگسالان بیشتر از کناره گیری استفاده می کنند. (نقل از حسینی تیلکو،1388)

نوجوانی دورره ای از زندگی است که در آن تغییرات بسیاری در فرآیندهای شناختی،زیستی، روانی و اجتماعی به وقوع می پیوندد و تمایل برای برقراری رابطه صمیمانه خود افشایی افزایش می یابد.  در عین حال، احساس عدم پیوستگی باعث بروز احساس تنهایی و دربرخی تنهایی با دیگر مشکلات سازگاری مانند: سوءمصرف مواد، بزهکاری،افسردگی و خودکشی مرتبط است. (آقایان محمدیان و حسینی،1384).

خصوصیات شخصیتی افراد مبتلا به احساس تنهایی

بعضی از مردم از لحظه های تنهایی خود لذت می برند و بی آن که کمترین توجهی به احساس یا خواسته های دیگران داشته باشند، غرق در کششهای درونی و گذرای خویشند. بعضی نیز در پی تنهایی اند. تنهایی برای آنان به آبادی کوچکی در دل بیابان می ماند که می توانند لختی برای نفس تازه کردن در آن بیاسایند. برخی دیگر می خواهند بیشتر از این جهان دوری کنند. چرا که این دنیا در نظر آنان آکنده از قید و بندهای ناخوشایند اجتماعی است.مدارک گردآوری شده نشان می دهد که افراد مبتلا به احساس تنهایی دارای عزت نفس پایین و ضعیفی هستند و به ویژه نسبت به تواناییهای خود در آغاز روابز اجتماعی تردید دارند و نسبت به دیگران نیز نگرش منفی دارند (برستون،1387).

افراد ممکن است در احساس تنهایی خود نقش داشته باشند به عنوان مثال نگرانی مفرط نسبت به پذیرش باعث می شود که نوجوانان نسبت به هر نوع نشانه از جانب همسالان بی نهایت حساس شده و به پیامدهای اجتماعی دیگران معنایی منفی می دهند.از سویی دیگر بدبینی نسبت به پیامدهای تعامل اجتماعی باعث کاهش میزان مشارکت در فعالیت های اجتماعی می شود. انتظارات و نگرشها نسبت به خود و در ارتباط با دیگران (قضاوت های غیر ارزشی درباره دیگران) و نگرش مثبت به درستی ظاهراً باعث پذیرش همسالان می شود. (کاترونا1981، کاتول، 1996).

پژوهش ها همچنین نشان داد که تجربه احساس تنهایی با ویژگی های متعدد شخصیتی از قبیل افسردگی، اضطراب نسبت به روابط اجتماعی و میان فردی،خودداری از نظم و بیم از ارتباط،خیال پردازی های خودکشی گرایانه،کم جرأتی و ترس از خطرجویی و نگرانی و …رابطه معناداری دارد. انسان تنها خود را گرفتار  در دنیای سرد و بی روح احساس می کند. این در واقع برون فکنی وضع درون روانی اوست. انسان چیزی را که بخش ذاتی اوست می پندارد که از جهان خارج ناشی می شود. در صورتی که جان و روان خود فرد از همدلی و مهرورزی تهی است و در حقیقت خود او نسبت به این موضوع هیچ شناختی ندارد (اسپتزبرگ و هارت،1998 به نقل از حسینی تیلکو،1388).

کودک در سنین خردسالی واقعاً چنین فقدانی را در جهان برون تجربه می کند و به هیچ نحو نمی تواند به طور دقیق آن را فهم یا صورت بندی کند، اما در هر حال از آن رنج می برد. کسی که نتواند چیزی را بفهمد به طور ویژه مسائل دردآور میل به سرکوب یا واپس زدن را دارد. مردم افسرده ای که احساس تنهایی و طردشدگی می کنند نه تنها بیشتر وقت ها خود را از دیگران جدا  می کنند، بلکه در بخش پنهان وجود خویش پندارهای خودبزرگ بینی و برتری جویی را پرورش می دهند. آنها به خیال خود آنقدر بزرگ هستند که محیط شان آنها را درک نمی کند.(نقل از جابری،1385)

احساس تنهایی متعلق به شخصیت خودمحور می باشد. شخصیت خودمحور و مغرور آدمها را از دور خود فراری می دهد. آنگاه احساس روی می دهد. در این احساس تنهایی نمی ماند،خود را به دیگران تحمیل  می کند. در صورتی که انسان منزوی و عزلت طلب با احساس تنهایی خود رفیق شده است، انسان مهر طلب با رابطه های نابرابر، می خواهد از احساس تنهایی و حقارت خود فرار کند.(آزاد،1387)

آثار و پیامدهای تنهایی

یافته های پژوهشی مؤید آن است که احساس تنهایی یک عامل سبب شناختی در سلامتی و بهزیستی جمعیت های گوناگون می باشد. علاقه متخصصان بهداشت روانی به احساس تنهایی زیاد است ،زیرا درماندگی حاصل از آن تأثیر عمیقی بر بهداشت فیزیکی و عاطفی دارد. اضطراب و افسردگی مشکلاتی هستند که معمولاً تصور می شود از احساس تنهایی ممتد منتج می شود. (بالبی، 1977نقل از داور پناه،1373).

افسردگی ممکن است در نتیجه احساس تنهایی ممتد یا شدید باشد، زیرا از یک طرف امکان تقویت اجتماعی شدیداً کاهش می یابد و از سوی دیگر احساسات خودرضایت مندی تضعیف شده ، احساس تنهایی می تواند در طول زمان به افسردگی منجر شود.  پایداری یک توالی عملی نشان می دهد که پایداری احساس تنهایی بیش از یک دوره طولانی فرد را متقاعد می کند که شخصیتی بی کفایت است، با فرض چنین اسناد درونی به علت توانایی پیوندهای اجتماعی رضایت بخش فرد ممکن است از تلاش برای پیوستن به دیگران بکاهد و به این وسیله احساس تنهایی مداوم و پایدار را تعیین کند. به این ترتیب شالوده یک چرخه خود جاودان ساز شکست پی ریزی می شود و این امر به نوبه خود آمادگی برای افسردگی را در حد زیادی افزایش می دهد (نقل از تهی دست،1382).

در کل آنچه در احساس تنهایی شرکت می کند شامل:

  • کناره گیری اجتماعی
  • عدم نزدیک بودن با کسی
  • دوستان کم و ظاهر نگرانی داشته باشیم.
  • درون افرد از تنهایی شناخت کمی دارد.
  • افسردگی در نتیجه احساس تنهایی ممتد
  • اضطراب(Sean،2001 نقل از حسینی تیلکو،1388).

(لندست،1991 به نقل از جابری،1385) گزارش داد احساس تنهایی با دیگر مشکلات روانی اجتماعی مانند بیماری های جسمی، خودکشی، مصرف الکل، سازگاری روان شناختی کم، پرخاشگری ارتباط دارد.

احساس تنهایی یک پدیده میان فردی (نظریه اسناد)

احساس تنهایی به صورت فقدان روابط تعاملی مطلوب تعریف شده است.بنابراین احساس تنهایی حالتی از نارضایتی نسبت به کمیت یا کیفیت روابط میان فردی شخص است. با این وجود نکته تعجب آور است که یافته های پژوهشی نشان داده است که احساس تنهایی یک هنرپیشه نه تنها بر برداشت های دیگران از روابط میان فردی او تأثیر ندارد، بلکه همچنین پیش بینی مناسبی برای سطح واقعی تماس اجتماعی با ویژگی های شبکه اجتماعی هنرپیشه  نمی باشد.آیا احساس تنهایی یک مساله میان فردی یا فردی است؟ (اسپتیزبرگ و هارت،1989 به نقل از جابری،1385).

یکی از دلایل ناتوانی تحقیقات پیشین دریافتن یک الگوی همسان رابطه میان مهارت های میان فردی و احساس تنهایی، عدم توجه به ریشه های سبب شناختی احساس تنهایی است. اگر چه علوم اجتماعی یک تعریف نسبتاً آشکار و بدون ابهام از احساس تنهایی ارائه داده است، با این وجود دیدگاه های متعددی درباره عوامل تأثیرگذار بر آغاز و دوام احساس تنهایی وجود دارد. یک رویکرد اسنادی به احساس تنهایی ادغام چنین دیدگاه های متعدد نسبت به عوامل تأثیرگذار بر آغاز و دوام احساس تنهایی را ایجاد می کند. نظریه اسنادی احساس تنهایی امکان و احتمال علل آغازین زیادی را می پذیرد. با این وجود تمرکز اصلی بر علت درد است. نکته اصلی در این نظریه عبارت است از این که رفتار بشر وابسته به این موارد است: علیت،ثبات،قصدمندی. مسند علیت بین می کند که علت رویدادها درونی یا بیرونی است. ثبات به احتمال تغییراشاره دارد و منظوراز قصدمندی تعیین توانایی(غیرعمدی) وتلاش فردی عمدی است. (اسنودگراس (1989)،به نقل از رضوان خواه،1376)

بر حسب نظریه اسناد هر قدر یک فرد احساس تنهایی را به مدت طولانی تر تجربه کند تبیین کلی وی برای احساس تنهایی از علل بیرونی،قابل کنترل،بی ثبات و موقعیتی بیشتر به علل درونی، غیرقابل کنترل،ثابت و مزمن تغییر می کند.

احساس تنهایی موقعیتی احتمالاً فرد را برمی انگیزد تا از طریق جستجوی تماس اجتماعی با آن کنار آید. برعکس افرادی که به صورت مزمنی احساس تنهایی می کنند به این  باور می رسند که آنها خود علت تنهایی شان می باشند. فردی که مبتلا به احساس تنهایی مزمن است دیگر موقعیت را به عنوان یک علت محتمل ادراک نمی کند و اسنادهایی از قبیل فقدان مهارت های اجتماعی یا عدم جذابیت را بیشتر می پذیرد. چنین اسنادهایی کمتر قابل کنترل هستند و منجر به پیامدهای زیر می شوند:

انگیزش کمتر برای آغاز تعامل،اضطراب ناشی از تعامل، تغییراتی در شدت تلاشهای مقابله ای، ادراک کمتر پاداش دهی روابط تعامی به طور اعم و الگوهای مکالمه ای به طور اخص. ازسویی دیگر گفتن اینکه احساس تنهایی دقیقاً یک فرآیند میان فردی است مانند این است که بگوییم عوامل موقعیتی یا تعاملی به کاهش کیفیت تماس میان فردی منتهی می شود. ( به نقل از حسینی تیلکو،1388)

علی رغم یک تعریف عملیاتی روشن، اندازه ای که احساس تنهایی محصول فرآیندهای فردی یا میان فردی است تا حد زیاد هنوز یک معمای لاینحل است. گفتن این که احساس تنهایی دقیقاً یک فرآیند فردی است مانند این است که بگوییم بعضی ازافراد به طرز غیرواقع بینانه ای انتظارات زیادی از تماسهای میان فردی دارند. بنابراین از روابط خود رضایت چندانی ندارند و احساس کمبود روان شناختی می کنند.

از سویی دیگر، گفتن این که احساس تنهایی دقیقاً یک فرآیند میان فردی است مانند این است که بگوییم عوامل موقعیتی یا تعاملی به کاهش تماس میان فردی منتهی می شود. هارت و همکاران(1989) تا اندازه ای هر دو تفسیر را تأیید کرده اند. آنها به یک رابطه قوی بین احساس تنهایی و ویژگی توانایی ادراک شده توسط خودآزمودنی پی بردند. با این وجود حداقل برداشت شریکان مکالمه ای و خودآزمودنی از آزمودنیها با احساس تنهایی بیشتر این بود که آنها از مهارت های میان فردی کمتر برخوردار هستند.  بنابراین اگر چه احساس تنهایی ممکن است عمدتاً یک تجربه روانی خصوصی باشد، اما به نظر می رسد که این تجربه خود را در قلمرو میان فردی آشکار می کند. (به نقل از تهی دست،1382)

مطالب پیشنهادی  مفهوم استرس

فراینده عمیق ­ترین جست­وجوها فرایندی که هایدگرآشکارسازی می­نامدش ما را به این شناخت رهنمون می­شودکه فانی هستیم، باید بمیریم، آزادیم، وگریزی از این آزادی نداریم. نیز می ­آموزیم آدمی بی­رحمانه تنهاست. ازآنجا که مفهوم آزادی و مرگ به شکل عرفی و قراردادی از قلمرو روان درمانگرخارج است. قضیه­ ی تنهایی فرق می­کند چون مفهومی آشناست و به اشکال گوناگون مورد استفاده قرار می­گیرد. تنهایی بین­فردی که معمولابه صورت جدا افتادگی و بی­کسی تجربه می­شود، به معنای درون افتادن از دیگران است. عوامل بسیاری در آن دخیلند: انزوای جغرافیایی، فقدان مهارتهای اجتماعی مناسب، احساسات به شدت متضاد درباره­ی صمیمیت یایک سبک شخصیتی [مثلا اسکیزوئید، خودشیفته، استثمارگر یا قضاوت­گر] که مانع تعامل اجتماعی راضی­ کننده ­ست. عوامل فرهنگی درتنهایی بین فردی نقش مهمی ایفا می­کنند. زوال نهادهای تضمین کننده­ی صمیمیت- خانواده ­های پرجمعیت، همسایگان دائم وثابت،کلیسا،کاسب­کاران محلی، پزشک خانواده ، بی­رحمانه برغربت بین­فردی دامن زده است( زمانی، 1398).

تنهایی درون فردی

تنهایی درون فردی فرایندی است که در آن، اجزای مختلف وجود فرد از هم فاصله می­گیرند. فروید اصطلاح «جداسازی» را به عنوان یک ساز وکار دفاعی تعریف می­کند که خصوصا در روان نژندی وسواسی نمایان است و در آن، یک تجربه­ ی ناخوشایند، از تمامی هیجان ها و عواطفش تهی می­شود، پیوندش با تداعی­ها از هم  می­ گسلد و در نتیجه از فرایند معمول تفکر جدا می افتد. هری استک سالیوان مشخصا به بررسی پدیده­ای علاقمند بود که موجب می­شود فرد تجربه را از خودآگاه بیرون براند و یا بخش­هایی از روان را برای «خود» غیر قابل دسترس کند. او این فرایند را گسستگی نامید {تا ازاصطلاح واپس رانی استفاده نکند} و آن را در کانون نموداری که از ناهنجاری روانی ترسیم کرده بود، قرار داد. اصطلاح «جدا­سازی» در صحنه ­ی روان­ درمانی معاصر، نه فقط ساز وکارهای دفاعی، بلکه هر گونه معنای تکه تکه شدن «خود» را در بردارد. بنابراین تنهایی درون فردی زمانی اتفاق می­افتد که فرد احساسات یا خواسته ­هایش را خفه کند، «باید ها» و «اجبارها» را به جای آرزوهایش بپذیرد، به قضاوت خود بی اعتماد شود یا استعدادهای خود را به فراموشی سپارد.

تنهایی درون فردی در الگوی ناهنجاری روانی رایج است وبسیار مورد استفاده قرار می­گیرد. نظریه ­پردازان امروزی مثل هورنای، فروم، سالیوان، مزلو، راجرز و می، همگی اصل را بر این قرار داده ­اند که ناهنجاری نتیجه ­ی مسدودسازی هایی است که در ابتدای زندگی اتفاق افتاده و فرد را از تکامل طبیعی بازداشته است.کارل راجرز در بحث لودویگ بینزونگر درباره­ی مورد معروف الن وست، تنهایی درون فردی را به روشنی توصیف می­کند: «در کودکی کاملا فارغ از نظرات دیگران بود، ولی حالا کاملا به افکار دیگران وابسته است. دیگر اصلا خودش نمی داند چه احساسی دارد یا نظرش چیست. این تنهاترین نظر ممکن است، یک جدایی تقریبا کامل از ساختار خود مختار فرد»(یالوم، 1395).

تنهایی وجودی

افراد اغلب از دیگران و اجزای خود جدا می­افتند، ولی در عمق این جدا افتادگی­ها، تنهایی اساسی­ترین جای را دارد که به هستی معروف است، تنهایی ای که به رغم رضایت بخش­ترین روابط با دیگران و به رغم خودشناسی و انسجام درونی تمام عیار، همچنان باقی است. تنهایی اگزیستال به مغاکی اشاره دارد که میان انسان و هر موجود دیگری دهان گشوده وپلی هم نمی توان برآن زد. همچنین،  به تنهایی ای اشاره دارد که بسیار بنیادی­تر و ریشه ای­تر است: جدایی میان فرد و دنیا. «جدایی از دنیا» که عبارت درستی به نظر می رسد، هنوز گنک و مبهم است. تنهایی اگزیستانسیال، دره­ای است که از راه­ های مختلف می­توان به آن نزدیک شد. رویارویی با مرگ و آزادی، ناگزیر آدمی را به آن دره راهنمایی خواهد کرد(یالوم، 1395).

مرگ و تنهایی اگزیستانسیال

آگاهی از «مرگ » موجب می­شود فرد عمیقا دریابد که قادر نیست با دیگری یا برای دیگری بمیرد. هایدیگر می گوید «با این که آدمی می­تواند برای دیگری به کام مرگ رود، این مردن برای دیگری هرگز بدان معنا نیست که آن دیگری از مرگ خود حتی به کمترین میزان رهایی یافته است. هیچ کس قادر نیست دیگری را ازمرگ خویش برهاند.» چه در حلقه ­ی دوستان باشیم، چه افراد برای آرمانی واحد بمیرند، حتی در یک زمان بمیرند{مثل آیین مصریان باستان که خدمتکاران را همزمان با مرگ فرعون می­کشتند وبا او دفن می­کردند و یا در خودکشی­های جمعی}، باز بنیادی­ترین و عمیق­ترین سطح مردن، تنهاترین تجربه ­ی بشری به حساب می­ آید(یالوم، 1395).

خودکارآمدی ؛ تعاریف، ابعاد و نظریه ها

آزادی وتنهایی وجودی

تنهایی ناشی از والد خود بودن. همان قدر که آدمی مسئول زندگی خویش است، همان قدر تنهاست. مسئولیت به معنای مولف بودن است؛ آگاهی از مولف بودن خویش، به معنای ترک این عادت است که دیگری مرا آفریده و حفاظتم می­کند. تنهایی عمیق از عمل خودآفرینندگی جدایی ناپذیر است. فرد به بی­ تفاوتی عظیم جهان آگاه می شود. شاید حیوانات حس نیاز به شبان و جان پناه در خود ببینند ولی انسان که به نفرین خود آگاهی گرفتار شده، باید در جهان هستی بی پناه بماند. عواطف به هم جوش خورده­ی تنهایی-درماندگی یک پاسخ هیجانی قابل درک به این دریافت است که به هستی واردمان کرده­اند بی آنکه خود بخواهیم یا به آن راضی باشیم. هایدیگر برای توصیف این وضعیت از اصطلاح «افکنده شدن» استفاده می­کند. با اینکه انسان خودش را می آفریند، تنها افکنده شدن به درون هستی، نقشه اش برای آنچه می خواهد در نهایت بشود را محدود می­کند.

آشنایی زدایی. ما نه تنها خویشتن را می سازیم، بلکه جهانی را نیز پدید می آوریم که پدید آمدنش به دست ما را پنهان می کند.تنهایی اگزیستانسیال است که مفهوم «چسب پیوند دهنده ­ی چیزها» و سنگ بستر جهان را القا می کند. ولی چنان زیر لایه های دنیوی ودست ساخت انسان پنهان شده و هرلایه آکنده از معانی فردی و جمعی است که ما فقط دنیایی سرشار از روزمرگی و فعالیت های روزمره ی «آن لایه ­ها» راتجربه می­کنیم. ما«در خانه ی خود» محصور جهان با ثباتی از اشیا و رسوم آشنا شده ایم، جهانی که در آن همه ­ی اشیا و موجودات چندین و چند بار به هم وصل و پیوسته شده ­اند. ما را در بستری گرم و نرم وآشنا از متعلقات خوابانده ­اند؛ دنیای ازلی سرشار از پوچی و تنهایی، مدفون و مسکوت مانده و تنها در لحظات کوتاهی از کابوس و پنداره­ های  اسطوره ­ای دهان می­گشاید و سخن می گوید.

با این وجود،گاه پرده ­ی واقعیت برای لحظه ­ای کنار می­رود و نگاه گذرای ما بر بساط پنهان در پشت صحنه می افتد. در این لحظات که معتقدم هر انسان اندیشمندی تجربه شان می کند، وقتی معانی اشیا تحریف می شود، وقتی نمادها فرو می پاشند و لنگر «درخانه بودن» ازجای کنده می­شود، یک آشنازدایی آنی اتفاق می­افتد. هایدیگر برای توصیف موقعیتی که فرد حس آشنابودن با جهان را در آن از دست می­دهد، اصطلاح«غریب»{«درخانه نبودن»}را به کار می برد. هایدیگر معتقد است وقتی فرد{دازاین}کاملا درگیر جهانی با ظاهری آشناست و ارتباطش رابا موقعیت اگزیستانسیالش از دست داده، در حالت«روز مره»و«گمراه»قرار دارد( زمانی، 1398).

هایدیگر در جای دیگری می­گوید وقتی انسان از «جذب شدن در دنیا» باز می ­آید و اشیا از معنای خود تهی می شوند، هنگام رویارویی با تنهایی، پوچی و بی رحمی جهان، اضطراب را تجربه می می­کند.پس ما برای گریز از غربت، جهان را به عنوان یک ابزار می­بینیم و خود را مجذوب گمراهی­ هایی می­کنیم که مایا-جهان ظواهر-پدید آورده است. دلهره ­ی نهایی زمانی اتفاق می­افتد که ما با نیستی رو به رو می­شویم. در مواجهه با نیستی،هیچ چیز و هیچ موجودی نمی­تواند کمکمان کند؛ این همان لحظه­ای ست که ما تنهایی اگزیستانسیال را به تمامی تجربه می کنیم.کیرکگور و هایدیگر هردو دلباخته­ ی بازی با واژه ­ی «نیستی»بوده اند. «بشر از چه می­ هراسد» «از هیچ چیز(هیچی)!» آنتونیونی،کارگردان ایتالیایی، استاد به تصویر کشیدن آشنایی زدایی بود. در بسیاری از فیلم هایش(برای مثال خسوف) اشیا با وضوحی چشمگیر وبا گونه ای رازآلودگی عاری از احساسات به نمایش در می آیند. از معنایش فاصله می­گیرند و شخصیت اصلی بی هدف از کنار آنها می­گذرد در حالی که دیگرانی که در اطرافش هستند، آنها را به راحتی به کار می­گیرند. آشنایی­ زدایی در جهان فقط اشیا را شامل نمی­شود؛ سایر مقوله­ هایی که با هدف ایجاد ساختار ودیرپایی ابداع شده ­اند مانند نقشها، ارزشها، راهکارها، قوانین، اخلاق نیز می توانندبه شکلی مشابه از معنا تهی شوند.

تجربه­ ی تنهایی، وقتی ناگهان از رهنمود های روزمره محروم می­شویم، این قدرت را دارد که احساس غربت در خانه­ی خود نبودن در جهان را بر انگیزد. راهنوردی که راهش را گم می­کند، اسکی بازی که ناگهان در می یابد از راه خارج شده، راننده­ای که در مه غلیظ دیگر قادر به دیدن جاده نیست، موجی از هراس سراپایش را در می نوردد، هراسی که ارتباطی با خطرهای جسمانی این موقعیت­ها ندارد،گردبادی از هراس تنهایی که از صحرای متروک وجودش نیستی مو جود در کانون هستی منشا گرفته است. همه­ ی انفجارهای اجتماعی بر اندازه­ی ارزش­ها، اخلاقیات  و اصولی که باورمان شده هستی مستقلی از ما دارند، غریبند.خشونت جنایتکاران، خودکشی دسته جمعی جونزتاون، آشوب جنگ، همه و همه وحشت زده­مان می­کنند چون سرشار از بدی و خباثتند، ولی علاوه برآن، مبهوتمان می­کنند؛ زیرا به ما می­گویند هیچ چیز آنطور که ما فکر می­کردیم نیست، تصادف و اتفاق حکمفرماست، همه چیز می­تواند طور دیگری باشد؛ همه آن­ چیزهایی که استوار، ارزشمند و خوب می­دانستیم، میتوانند از میان بروند؛ زمین محکمی زیر پایمان نیست؛ نه در اینجا ونه در هیچ جای دیگر این دنیا «در خانه ی خود» نیستیم (یالوم، 1395).

انواع تنهایی

تنهایی عاطفی

احساس تنهایی ناشی از انزواي عاطفی در اثر فقدان یک دلبستگی عاطفی نزدیک یا یک رابطه صمیمی(معمولا همسر، والد یا دوست، کودك) ظاهر می­شود و فقط می­تواند با به دست آوردن یک دلبستگی، عاطفی دیگر یا الحاق مجدد دلبستگی قبلی از دست رفته جبران شـود. افـرادي که این نوع تنهایی را تجربه می­کنند، مستعد تجربه احسـاس کـاملا تنهـا بـوده ­انـد، خـواه بـه مصاحبت دیگران دسترسی داشته باشند. مشخصه تنهایی عاطفی، احساس ترك شـدگی، تهـی بودن، تشویش، اضطراب و ترس است. متغیر جامعه ­شناختی پیش ­بـین انـزواي عـاطفی، فقـدان دلبستگی است(پاتریک و کاسیپو، 2008).

تنهایی اجتماعی

احساس ناشی از انزواي اجتماعی در اثـر فقـدان یـک شـبکه اجتمـاعی جالـب و جـذاب ظـاهر می­شود. این فقدان را فقط با دسترسی به چنین شـبکه و حمایـت اجتمـاعی مـی­تـوان جبـران کرد. مشخصه تنهایی اجتماعی احساسات خستگی، بی ­هدفی، بی­ارزشی و در حاشیه قرار گرفتن توأم با فقدان تأیید از جانب دیگران است. این تنهایی، اغلب به دنبال نوعی گسیختگی و شـکاف در شبکه ­ي اجتماعی از قبیل:  انتقال به یک شهر جدیـد، تعویض مدرسـه یـا تغییـر شـغل اتّفـاق می­افتد. بهترین پیش­بـین انـزواي اجتمـاعی فقـدان اطمینـان ارزش شخصـی اسـت (ارنسـت وکاسیپو، 2005).

تنهایی منش شناختی

این دیدگاه برخی افراد را مستعد تنهایی می­داند. تنهایی منش شناختی یـک الگـوي ثابـت احساس تنها بودن است، که غالبا کمتر با موقعیت تغییرمی­کند. به طورکلی افرادي که عزت نفس پایینی دارند به احتمال بیشتري ایـن خصیصـه را نشـان مـی­دهنـد( مور و همکاران،2004؛ نقل از عموزاد، 1393).

تنهایی موقعیتی

تنهایی موقعیتی بیان می­کند که هرکس صرفنظر از ویژگی­هاي شخصیتی ­اش، در موقعیت­هاي معینی دچار احساس تنهایی می­شوند، به عبارتی، تنهایی موقعیتی یک تجربـه مـوقتی اسـت و اغلـب معلـول برخی تغییرات فاحش در زندگی مثل اختلال در روابط اجتماعی به ­واسـطه یـک رویـداد خـاص مانند داغ دیدگی، نقل مکان، ورود به دانشگاه و زندگی در مکان­هاي دورافتاده می­باشد. این شـکل تنهایی با ایجاد شبکه ­هاي اجتماعی جدید از بین می­رود(مـور و همکـاران، 2004؛ نقل از عموزاد، 1393).

تنهایی گذار

به احساسات کوتاه ­مدت تنهایی یا خلق تنها و دلتنگ، که به نظـر مـی­رسـد اکثـر مـردم گاه گاهی تجربه می­کنند؛ اشاره دارد(مـور و همکـاران، 2004؛ نقل از عموزاد، 1393).

امید به زندگی

به عنوان نقطه شروع این تعریف بنیادی از امید را به عنوان « تمایلی برای وقایعی که صورت می پذیرد» قبول میکنیم ( دیکشنری اکسفورد 1989).این امر واضح است که ، حسن غالب اعتماد، اطمینان وامید یک نیاز فراگیر درگستره زندگی است . اریسکون می نویسد: من هستم، به آنچه امید داشتنش و به دست آوردنش را دارم (فریمن ،2011، به نقل از سید موسوی 1391).

درفرهنگ Webster واژه امید به عنوان آرزو و خواسته ای که انتظار داریم قابل حصول باشد تعریف شده است. استوتلند تعریف نسبتاً دقیقی از این واژه ارائه نموده است. وی امید را خلاصه وترکیبی از «انتظار رسیدن به هدف» و میزان آن را به عنوان «احتمال دستیابی به هدف» در نظر گرفته است . بنابراین می توان گفت:امید انتظاری است بیشترازحد صفر درنائل شدن به یک هدف مشخص (شاو و کاستانزو، 2005 صفدری ، 1389).

از سوی دیگر امید به زندگی مفهومی دیگر دارد. امید به زندگی را می توان به طور ساده ، میزان متوسط سال هایی که انتظار می رود یک فرد در یک کشور به آن عمر برسد ،تعریف کرد. امید به زندگی مقیاسی مستقیم برای سنجش طول زندگی مردم نیست، چرا که می تواند با ارتباطات مختلف کاهش یا افزایش یابد وعوامل اجتماعی وروانی در افزایش آن، نقش دارند. به عنوان مثال سوئیس کشوری است که طرفدار صلح و ارامش است و همین امر سبب شده مردم این کشور مانند دیگر کشورهای اطراف مدیترانه، امید به زندگی بالایی داشته باشند. از سوی دیگر امید درمانی از نظریه اشنایدر و اندیشه های بر گرفته شده از درمان شناختی-رفتاری، درمان راه حل مدار و درمان داستانی و روایتی مشتق می شود.(اشنایدر و پترسون،2005)         
از نظر روانشناسان امید به زندگی یعنی اینکه ما چیزی را بخواهیم ، میل داشته باشیم و باور داشته باشیم که قابل تحقق است . این پارامتر در اقشار مختلف و گروه های مختلف متفاوت است. ( میرزایی ، 1391).
در تعریف دیگر امید به زندگی حالتی است که با ایده ها  و احساسات مثبت از آینده مشخص می شود. امید به زندگی انتظار تعمیم یافته است که به واسطه ی آن نتایج مطلوبی در آینده حاصل خواهد شد.امید به آینده به دو شکل تصویر می شود:

الف) در نگاه اول امید به آینده مربوط به ساختار ذهنی فرد در مورد آینده اش می باشد.
ب) در نگاه دوم امید به آینده زمینه ای برای اجرای هدف و تصمیمات و اجرای تعهدات است که در نتیجه موجب پیشرفت فرد می شود. (فاضل زاده، 1390).

امید به زندگی مهم ترین ویژگی اخلاقی است . بحرانی که امید در ان شکل می گیرد بنیاد واساس شخصیت انسان است. امید استعداد پذیرش و باور دستیابی به آرزوها، درک شده است، علیرغم خشم واصرار نامتعادلی که ناشی از وابستگی است، امید یک میلواندیشه دلخواه است. (خلجی ، 1386 ).
یک منشا غریزی مبهم که تجربیات را پشت سر میگذارد تا برخی از انتظارات سخت ودشوار تکانی حاصل شود.  امید این احساس عجیب را به انسان می بخشد که می تواند تا جایی که می خواهد  اوج بگیرد. چه در آماده کردن و فراهم کردن آرزو  و چه درکارهای کوچک اولیه آن، باید به مرحله اعتماد اساسی توجه کافی مبذول داشت، به طور خلاصه امید، با توجه به آینده وتوانایی ذاتی دستیابی به هدف، همراه است. افزایش توجه به ساختار امید با زمینه روانشناسی، مربوط به بخشی ازکار اشنایدر و همکاران او میگردد بر طبق این چارچوب ، امید نشان دهنده مجموعه شاخت مثبتی است که  افراد از اهداف زندگی آینده شان دارند ( اشنایدر ،2012) .

امید به زندگی انرژی شناختی و راهکارهای رسیدن به هدف را فراهم می کند. بنابراین افراد امیدوار یک مفهوم عالی از انرژی ذهنی و راهکارهای دستیابی به اهداف را با خود دارند. امید یک مفهوم قدرتمند است که موفقیت فرد را برای افزایش امکان دستیابی به هدف ها ، بهبود صدمات جسمی و یا دستیابی به شادی های بزرگتر و ناراحتی کمتر تضمین میکند (اشنایدر، 2012، به نقل از سید موسوی،1391).

موارد مرتبط با موضوع روان شناسی

13 دیدگاه دربارهٔ «احساس تنهایی چیست؟;

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 کلیه حقوق مادی و معنوی برای www.unpbook.ir محفوظ میباشد و هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی خواهد داشت.

آسان پرداخت شاپرک درگاه پرداخت زرین پال  معرفی شرکت به پرداخت ملت‎  بانک پارسیان پرداخت الکترونیک سامان شبکه بانکی شتاببانک پاسارگاد وزارت علوم اطلاعیه سازمان سنجش درباره ثبت نام قبول شدگان دکتری 98

تلفن: 09306406056

پشتیبانی پیامکی : 09124530420