پیشینه تحقیقات خارجی
در پیشینه تحقیقات خواهیم داشت محمدی و همکاران(1398) پژوهشی با موضوع توانمندسازی اقتصادی خانوارهای روستایی تحت پوشش کمیته امداد امام (ره) در رابطه با سیاست های اصلی این کمیته در ناحیه مرکزی استان گیلان با استفاده از تکنیک پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفت. لازم به ذکر است در فرایند جمع آوری اطلاعات تعداد 345 مددجو در تکمیل پرسشنامه ها همکاری کردند. براساس نتایج پژوهش، در بین دو شاخص مورد مطالعه در بخش اقتصادی که به صورت کیفی و از طریق طیف لیکرت بررسی شده اند، شاخص سطح معیشت خانوارها با نمره میانگین 2/52 نسبت به شاخص استقلال مالی وضعیت بهتری دارد. در رتبه دوم شاخص سطح استقلال مالی مددجویان با نمره میانگین 2/45 قرار دارد. براساس نتایج پژوهش، در بین چهار سیاست مورد مطالعه، رضایت مندی از سیاست هدایت اعتبارات ناشی از هدفمندسازی یارانه ها به خانوارهای تحت پوشش با نمره میانگین 2/78 در رتبه اول قرار دارد. در رتبه دوم رضایت مندی از سیاست ارائه خدمات بیمه ای با نمره میانگین 2/67 قرار دارد. رضایت مندی از سیاست های تامین و تعمیر مسکن روستایی و پرداخت اعتبارا خرد قرض الحسنه ای نیز به ترتیب با نمره های میانگین 2/61 و 2/53 در رتبه های سوم و چهارم قرار دارند.
منصف(1398) مطالعه ای با عنوان ارائهی مدل کارآفرینی اجتماعی با رویکرد توانمندسازی زنان سرپرست خانوار تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی «ره» (مطالعه موردی: کمیته امداد امام خمینی (ره) استان فارس) انجام داد. روششناسی تحقیق ترکیبی میباشد که در بخش کیفی مبتنی بر شناسایی عوامل مرتبط با کارآفرینی اجتماعی از طریق بررسی مبانی نظری و تئوریک و انجام تحلیل محتوا با مشارکت 15 متخصص به عنوان اعضای پانل میباشد و در بخش کمی از طریق تشکیل ماتریس خودتعاملی ساختاری به دنبال مدلسازی ساختاری و تفسیری میباشد که در این بخش تعداد 15 نفر از مدیران ارشد و کار کنان سازمان کمیته امداد امام خمینی (ره) در استان فارس مشارکت نمودند. نتایج پژوهش نشان میدهد که اساسیترین عوامل مرتبط با تبیین کارآفرینی اجتماعی، هویت دینی، هویت انقلابی و تعاملات فرهنگی است، که این عوامل شامل عدالت خواهی جنسیتی، نگاه حمایت گرا، نگرش توانمندساز، فرهنگ اشتغالزا، زنان کارآفرین و کارآفرینی اجتماعی در نتایج تحلیل محتوا بودند. همچنین در بالاترین سطح و در واقع کم اثرترین عامل بر تبیین کارآفرینی اجتماعی، عامل توکل گرا و پایین ترین سطح و در واقع اثرگذارترین عامل، عوامل حمایت خانوادگی و شادابی اجتماعی زنان میباشد.
خوبی نژاد و همکاران(1398)مطالعه ای با عنوان بررسی عوامل فرهنگی، اجتماعی موثر بر توانمندسازی زنان سرپرست خانوار (مورد مطالعه زنان زیر پوشش کمیته امداد شهرستان بهمئی) انجام دادند. در این مطالعه با رویکردی جامعه شناختی به این سوال پرداخته شده ات که عوامل فرهنگی اجتماعی موثر بر توانمندسازی زنان کدامند و هر یک چه تاثیری بر توانمند سازی زنان دارند. روش تحقیق در این پژوهش کمی و از نوع پیمایش بوده است. داده ها با ابزار پرسش نامه و با استفاده از شیوه نمونه گیری تصادفی ساده، 280 نفر از زنان سرپرست خانوار زیر پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان بهمئی گردآوری شده است. نتایج حاکی از آن است که متغیرهای مستقل توانسته اند 42 درصد از متغیر وابسته یعنی توانمندی زنان سرپرست خانوار را تببین کنند و در این بین متغیر حمایت اجتماعی بیشترین تاثیر را بر توانمندی زنان سرپرست خانوار داشته است. متغیرهای سلامت جسمانی و سرمایه فرهنگی نیز به ترتیب در رتبه های بعدی تاثیرگذاری قرار دارند.
بلداجی (1394)،در پژوهشی با عنوان “کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی کشور و زنان شاغل خدماتی” بیان کرده است درصد زنان فقیر درطول دودهه گذشته پیوسته افزایش یافته است. معمولا فقر به ویژه در مورد زنان داری کودکان خردسال که نیاز به مراقبت دائمی دارند شدیدتر است. در اینجا یک دور باطل وجود دارد، زنی که میتواند شغلی با درآمد نسبتا خوب به دست آورد، چون مجبور است هزینههای مراقبت از کودکان خود را بپردازد ممکن است از لحاظ مالی فلج شود. باوجود این اگر به طور نیمه وقت شروع به کار کند درآمدش کاهش مییابد و هرگونه احتمال پیشرفت شغلی از بین میرود و همچنین مزایای اقتصادی دیگری را مانند حقوق بازنشستگی که کارکنان تمام وقت دریافت میکنند از دست میدهد. درصد فقر مطلق زنان سرپرست خانواده بیشتر از خانوادههای دارای سرپرست مرد می باشد. منظور از فقر مطلق در یک جامعه افرادی هستند که درآمدشان از حداقل درآمد معیشتی معین(تامین نیاز های اولیه )کمتر میباشد در واقع این افراد زیر خط فقر زندگی میکنند.
عطا دخت(1393) مطالعه ای با هدف شناسایی نقش اشتغال زنان سرپرست خانواده در بهبود نیمرخ و سلامت روانشناختی آنها انجام دادند. این پژوهش یک مطالعه علی- مقایسه ای بوده است. جامعه آماری پژوهش شامل دو گروه زنان شاغل و خانه دار ساکن در استان اردبیل در نیمه دوم سال 1391 بودند که سرپرستی خانواده را به عهده داشتند. از این جامعه، نمونه ای به حجم 166 نفر (83 نفر زن شاغل سرپرست خانوار و 83 نفر زن خانه دار سرپرست خانوار) با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و بعد از جلب رضایت، فرایند جمع آوری داده ها با آزمون تجدید نظر شده علایم روانی (SCL-90-R) انجام شده و داده های جمع آوری شده با ابزار آماری خی دو و t مستقل تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که بین دو گروه مورد بررسی از لحاظ ابعاد شکایت جسمانی، وسواس، افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، ترس مرضی، افکار پارانوییدی، روانپریشی و نیز نمره کل علایم روانشناختی، تفاوت معنی دار وجود دارد و پایین بودن میانگین نمرات زنان سرپرست شاغل حاکی از سلامت روانی بیشتر آنها در مقایسه با زنان سرپرست خاندار می باشد. بین دو گروه از لحاظ میزان حساسیت در روابط بین فردی تفاوت وجود نداشت. این نتایج نشان می دهد که می توان از ابزار اشتغال به عنوان یک متغیر تأثیر گذار در ارتقای سلامت روانشناختی زنان سرپرست خانواده استفاده نموده و از این طریق از بسیاری از آسیب های اجتماعی و روانشناختی در این قشر آسیب پذیر پیشگیری نمود.
وفایی (1392)،در پژوهشی به بررسی “وضعیت اجتماعی- اقتصادی زنان سرپرست خانوار ” پرداخته است به این نتیجه رسیده است که حدود دوسوم از زنان سرپرست خانوار به تنهایی، یعنی بدون فرد شاغل در خانواده، تأمین معاش را بر عهده دارند که با توجه به محدودیت فرصتهای شغلی مناسب برای زنان در مقایسه با مردان، دارای درآمد کمتری بوده که عمدتا در مشاغل پارهوقت مشغول به کار هستند. لذا از وضعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نمیباشند. البته عدهای از آنان مانند زنان خودسرپرستی که در سنین بالا هستند و از مستمری همسر متوفی خود استفاده میکنند، دارای درآمد بدون انجام کار میباشند. تحقیق انجام شده در این زمینه نشان میدهد که زنان سرپرست خانواده خود را در معرض فشارهای اقتصادی مربوط به تأمین مسکن، مایحتاج روزانه و نیازهای فرزندان خود میبینند و میزان درآمد پایین در بین آنان آسیبهای جبران ناپذیری مانند عدم استقلال و عدم احساس توانمندی برای آنان در پی خواهد داشت.
قمرانی (1392)،در پژوهشی با عنوان”ارتقا کیفیت زندگی و سلامت روانی زنان سرپرست خانوار” در پیشینه تحقیقات به این نتیجه رسیده است که درآمد پایین و فقر، ایفای نقشهای چندگانه و متعارض، فقدان حمایتهای اجتماعی و نگرش منفی نسبت به زنان سرپرست خانواده موجب فشار و تنش، فرسودگی و احساس ناتوانی در این گروه از زنان میشود. این امر به نوبة خود میتواند به بروز اختلالات روانشناختی در فرد منجر شود. و بالا بودن میزان اختلالات روانی در آنها تعجبآور نیست و در واقع بالا بودن میزان مشکلات روانی در آنان معلول شرایط اقتصادی، اجتماعی آنان است نه وابسته به جنسیت آنان.
محمدپور و همکاران (1391 )، مطالعهای با هدف بررسی “ارزیابی کیفی عملکرد سازمان بهزیستی و کمیتة امداد در کاهش فقر زنان سرپرست خانوار شهر ساری” انجام دادهاند. نتایج این پژوهش کیفی نشان داد که با وجود تلاشهای فراوان این دو سازمان حمایتی، بسیاری از اهداف و شاخصهای کاهش فقر در میان زنان سرپرست خانوار برآورده نشده است؛ نگاه ساختاری به فقر، تمرکز بر انبساط سازمانی، عدم تعریف اهداف بلند مدت معطوف به فقرزدایی، حمایتهای جزئی و کم تأثیر، کم توجهی به ابعاد ذهنی و فرهنگی تولید و بازتولید فقرو فرهنگ مرتبط با آن از جمله موانع دستیابی این سازمانها به کاهش مؤثر فقر هستند. بر همین اساس، پژوهش حاضر بر تغییر ژرف در نگاه کنونی به فقر و باز تعریف بسیاری از ابعاد و سیاستهای مرتبط با آن تأکید دارد.
پیشینه تحقیقات خارجی
سیرجانا (2019) مطالعه ای با عنوان بررسی نقش بانک توسعه روستایی در توانمند سازی زنان: چشم انداز کاهش فقر انجام داد. این مطالعه در شانکارناگر واقع در منطقه روپنده ای انجام شده است. طبق روش مطالعه موردی کمی، داده های لازم از 120 پاسخ دهنده ای که به طور تصادفی انتخاب شده اند، جمع آوری شده است. نتایج نشان می دهد که دفتر RDB منطقه شانکارناگر نقش قابل توجهی در کاهش فقر در منطقه مورد مطالعه داشته است. برنامه های اجتماعی و مالی این بانک تا حدی به کاهش فقر کمک کرده است. این همچنین به افزایش درآمد خانواده، فرصت های شغلی خود اشتغالی، بهداشت و بهداشت بهتر ، استاندارد زندگی بهتر ، فعالیت های پس انداز و اعتبار و دسترسی به آموزش با کیفیت کودک کمک کرده است.
علی الشامی و رشید (2017) مطالعه ای با هدف بررسی تأثیر اعتبار خرد در توانمند سازی زنان در زمینه رفاه و تصمیم گیری در مالزی انجام دادند. در این مطالعه برای بررسی تأثیر اعتبار خرد در توانمندسازی زنان در فرآیند تصمیم گیری و کنترل منابع، پرسشنامه ها بین 474 مشتری قدیمی و جدید توزیع شد. نتایج نشان داد که دسترسی به اعتبار خرد بر درآمد ماهانه زنان تأثیر مثبت می گذارد. علاوه بر این ، اعتبار خرد به زنان وام گیرنده در مجموعه ای از تصمیم گیری های خانگی از جمله تحرک ، هزینه های روزانه ، مدرسه کودکان ، هزینه های بهداشت و تصمیم گیری در مورد وام منجر به توانمندی شده است.
ساپووادیا و پتال (2015) مطالعه ای ئذ در پیشینه تحقیقات هدف بررسی اقدامات مثبت برای توانمند سازی زنان در هند: ارزیابی تأثیر حمایت اجتماعی بر توانمند سازی ، باروری و رفاه زنان انجام دادند. یافته ها نشان داد که هیچ راهی به تنهایی برای دستیابی به توانمند سازی زنان وجود ندارد. حمایت های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فنی کافی همزمان باید برای زنان فراهم باشد، تا بهره وری زنان در همه جنبه ها بهینه باشد. ایجاد آگاهی از حقوق آنها ، اقدامات ایمنی و دسترسی به حقوق برای توانمندسازی زنان به طور کلی ضروری است ، اما اقدامات اضافی برای زنان بی سواد ، فقیر و روستایی بسیار حیاتی است(گسترش اینترنت و گسترش شبکه های اجتماعی).
جویسانکار و سارمیلا (2014) مطالعه ای با هدف ارزیابی مشارکت گروهی و توانمند سازی زنان: تطبیق به عنوان یک ارزیابی کننده ارزیابی – یک مطالعه در سطح منطقه در بنگال غربی، هند انجام دادند. یافته های ایشان نشان می دهد که صرف ورود در یک گروه خودیاری برای بهره بردن از مزایای ارتباط بهتر با سرمایه اجتماعی از نظر تقویت توانمندی، برای هیچ زنی کافی نیست. در اینجا مدت زمان عضویت و کیفیت مشارکت مهم است. علاوه بر این، از نظر مقایسه احتمال ورود به برنامه با نسبت واقعی گنجاندن برای افراد با نمرات یکسان، میزان عدم تطابق برنامه ارزیابی شده است. این در پیشینه تحقیقات نشان دهنده یک سوگیری از طرف عرضه است که در صورت عدم تلاش ویژه برای دستیابی به افراد نسبتاً آسیب پذیر ، عوامل محتمل تری در آن حضور دارند.
پیشینه تحقیقات میگوید مرکز بینالمللی مطالعات زنان (2009 )بر نقش ابداعات در بهبود رفاه زنان و توانمند سازی آنهادر راستای پیشینه تحقیقات و برابری جنسیتی تأکید میکند. این ابداعات می تواند زندگی زنان را تحت الشعاع قرار دهد، بسیاری از مرزها را بشکند و به طور کلی توانمندسازی زنان را هدف قرار دهد . در واقع این مطالعه بهدنبال راههایی است که ابداعات منجر به توانمندسازی زنان شود، استفاده زنان از تکنولوژی را راحتتر و گستردهتر نماید و هنجارهای اجتماعی را تغییردهد.
استرلین و انگلکسو (2007)، در پژوهش خود به بررسی رابطه میان کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار و رشد اقتصادی(پیشینه تحقیقات) در بین آنان پرداخته اند. آنها در پاسخ به این سوال که رشد اقتصادی، کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار (اعم از مادی، بهداشتی، آموزشی، سیاسی و…) را تا چه اندازه تحت تأثیر قرارخواهد داد عنوان مینمایند با بهبود وضعیت اقتصادی در بین این زنان، این زنان توانستهاند زمان بیشتری را صرف رسیدگی به خود و فرزندانشان کنند و چنین امری موجب ایجاد انگیزة توجه به جنبههای فرهنگی، آموزشی و تربیتی خود و فرزندانشان میشود. از سوی دیگر آنچه اغلب در بین زنان سرپرست خانوار دیده میشود اضطراب و نگرانی نسبت به آیندة خود و فرزندانشان است که با بهبود وضعیت اقتصادی آنان از دغدغة آنان در این زمینه کاسته میشود و همچنین از آسیبپذیری آنان و فرزندانشان در برابر آسیبهای اجتماعی و روانی مانند افسردگی، اضطراب، محرومیت از تحصیل و سوءتغذیه کاسته خواهد شد.
هان (2000)، در مطالعه ای تحت عنوان “تغییرات در نابرابری درآمد در میان خانوادههای دارای سرپرست زن در ایالات متحده آمریکا”نشان داد که، میزان درآمد زنان سرپرست خانوار با کار مشابه، از درآمد مردان سرپرست خانوار کمتر میباشد. همچنین در میان گروه زنان سرپرست خانوار مورد مطالعه نیز نابرابری درآمد مشاهده گردید. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که رابطه معناداری میان عواملی چون سن، میزان تحصیلات و نژاد زنان سرپرست خانوار و نابرابری درآمدی آنها وجود دارد. از دیگر نتایج پژوهش این مطلب است که فقر برای زنان سرپرست خانوار و فرزندشان که در مناطقی غیر کلان شهرها زندگی میکنند بیشتر بوده است.
ماریس(1998)،در بررسی آسیبهای اجتماعی زنان سرپرست خانوار و فاقد همسر مطرح میکند که میل این زنان به استقلال، نفرت از احساس ترحم به خود، دلسردی اجتماعی و اندوه، ناکامی خانواده در کوشش برای تسلی دادن به کسی که تسلی نمییابد، ظهور اثرات جانبی فقر مانند سرمایة کم برای نقل و انتقال و تفریح، همه از جمله عواملی هستند که تمایل زن بیوه را به جدایی از اطرافیانش تقویت میکند.
هاشمی، شولر و ریلی (1996 ) درتحقیقی مردم شناسانه تحت عنوان “ارزیابی تأثیر برنامه های توانمندسازی زنان”، الگویی با 8 شاخص توانمندی شامل تحرک و امنیت اقتصادی، توانایی انجام خریدهای کوچک، توانایی انجام خریدهای بزرگتر،مشارکت در تصمیمات مهم خانواده،آزادی نسبی درون خانواده، آگاهیهای سیاسی و قانونی،مشارکت در فعالیتها و اعتراضات سیاسی درنظر گرفتند و به این نتیجه رسیدند که هرچه زمان فعالیت یک زن درروستاها طولانیتر بوده، احتمال اینکه توانمندتر باشد، بیشتراست.
گوتز و گوپتا (1996 )در تحقیقی تحت عنوان “بررسی برنامههای اعتباری زنان روستایی بنگلادش” نشان دادند بخش وسیعی از وام هایی که زنان دریافت کرده اند در اختیار مردان قرار گرفته بود. بنابراین، ممکن است وام موجب وخامت اوضاع شود زیرا زنان مجبور میشوند بودجهای را که ممکن بود برای مصرف خانوار یا پسانداز صرف شود را جهت بازپرداخت وام استفاده کنند.
دبورا (1993)،در مطالعهای به بررسی روابط بین وضعیت ریاست زنان سرپرست خانوار و رفاه خانواده در مناطق روستایی اکوادور پرداختهاند. استدلال نظری این است که چرا ریاست زن ممکن است رفاه خانواده را تحت تاثیر قرار دهد. بررسی و تجزیه و تحلیل نشان میدهد که با توجه به انواع اقدامات رفاهی انجام شده زمانی که زنانی سرپرست خانوار هستند وضعیت بدتری نسبت به زمانی که مردان سرپرست خانوار هستند، دارند. تحقیق نشان داد که کودکانی که در خانوادههایی با سرپرست زن هستند، نسبت به خانوادههای با سرپرست مرد محرومترند و کودکان متولد شده در این خانوادهها بیشتر احتمال دارد در دوران کودکی بمیرند زیرا این خانوادهها معمولا از فقر بیشتری نسبت به خانوادههای مرد سرپرست برخوردارند. بنابراین از دیگر عوامل خطر مرتبط با کاهش احتمال بقا میتواند سرپرستی زنان از کودکان باشد.
لی (1989)درباره پیشینه تحقیقات ،مطرح می کند، که فشار اقتصادی یکی از عوامل مهم پیش بینی کننده افسردگی در زنان سرپرست خانواده است، در حالیکه اداره و انجام امور خانه برای مردانی که همسرشان را از دست داده اند عامل مهم پیشبینی کننده افسردگی است. به علاوه وی مطرح میسازد سطح پایین وضعیت اقتصادی – اجتماعی و تحصیلی افسردگی را به دنبال دارد. فقر ارتباط مثبتی با میزان وقایع منفی دارد، وقایع منفی زندگی نیز با افسردگی رابطه مثبت دارد. فشارهای مداوم و مزمنی که زنان سرپرست خانواده با آن روبهرو هستند میتواند پیامدهای روانشناختی مخربی داشته باشد و تجربه فشارهای مداوم و روزانه پیامدهای روانشناختی جدی تری در مقایسه با فشارهای حاد اما زودگذر دارد.
در یک پیشینه تحقیقات مریک و همکارش (1984 )،در رپیشینه تحقیقات یک تحلیل مقایسهای از درآمد، بین زنان و مردان سرپرست خانواده در جزایر کارائیب آمریکای لاتین، نشان میدهند که بیشتر بازار کاری شغلی پایین و پست، بر روی زنها باز است تا شغلهای مهم انسانی، که این امر اختلاف عمده بین درآمد زنان و مردان را تعیین میکند.53 درصد از زنان سرپرست خانواده در بخشهای خصوصی مشغول به کار بودند و شغلهای کمدرآمد داشتند. در حالی که این رقم در مردان فقط 13درصد بود. همچنین زنان به دلیل این که درآمدهای جانبی کمتری دارند و نسبت وابستگی آنها نسبت به مردان سرپرست خانواده خیلی بیشتر است روزبهروز فقیرتر میشوند.
بپیشینه تحقیقات بعدی لیک (1980)،درتحقیقی که در سان فرانسیسکو انجام داده است به دنبال پاسخ گویی به این سوالات است که چگونه و تا چه حد تبعیض علیه زنان سرپرست خانوار زمانی که آنها درجست وجوی اجاره مسکن هستند وجود دارد و آیا زنان سرپرست خانواری که دارای فرزند هستند از زنان سرپرست خانوار بدون فرزند با تبعیض بیشتری روبه رو هستند همینطور این مسئله که چه انگیزههایی برای تبعیض علیه خانوادههای تحت سرپرستی زنان توسط نمایندگیهای اجاره مسکن وجود دارد و ابزاری که از طریق آن تبعیض شکل میگیرد چیست؟ به طور خلاصه نتایج به دست آمده حاکی از این است که متأسفانه یک نگرانی رو به رشد در مورد تبعیض علیه زنان سرپرست خانوار به دنبال اجاره مسکن وجود دارد و تخمین زدها ند میزان اجاره مسکن تحت تأثیر نژاد، نوع خانواده، طبقه و درآمد است. آنها دریافتند اجاره مسکن برای زنان سرپرست خانوارچه فرزند داشته باشند چه نداشته باشند بیشتر از خانوادههای مرد سرپرست فاقد فرزند است.
سریع ترین منصف ترین و بهترین هستین
، واقعا این تیم ۱۰۰۰۰ افرین داره 💙💙💙
خوبه راضی هستم الان دو سال عضوم راضیم
آموزشی جامع و کامل
حال کردم با این آموزش، خوب یا بهتره بگم عالی بود.
عالی و بی نظیر بود