سبک تصمیم گیری هربرت سایمون
هربرت سایمون یکی از استادان برجسته علوم سیاسی و اجتماعی آمریکا به شمار میآید. عقاید و نوشتههای عمیق او مبانی نظری و عملی زمینههای مختلف را شدیدا تحت تاثیر خود قرار دادهاند. سایمون ابتدا زندگی حرفهای خود را با تاکید بر مدیریت دولتی و پژوهش های عملیاتی شروع کرد، اما علاقه او همراه با سمتهای مختلفی که یکی پس از دیگری در دانشگاههای مختلف به او محول شد وسعت یافت و تقریبا همه زمینههای مدیریت را در برگرفت، در حال حاضر سایمون استاد رایانه و روانشناسی دانشگاه کارنگی ملون در پیتسبورگ است. تحقیقات بنیادی بر روی فرایندهای تصمیم گیری با استفاده از رایانه برای بازآفرینی چگونگی تفکر به وسیله انسان اشتغال فعلی دانشمند مورد بحث و همکارانش محسوب میشود. اهمیت بارز سهمی که این محقق اندیشمند در پیشرفت علوم مدیریت و اقتصاد داشته با اعطای جایزه نوبل ۱۹۷۸ اقتصاد به وی به صورتی بارز اعلام شده است.
سایمون «مدیریت» را با «تصمیم گیری» مترادف میداند. او نسبت به تجزیه و تحلیل چگونگی اتخاذ تصمیمها، فرایند تصمیم گیری و نحوه اتخاذ بهتر تصمیمها علاقهای خاص نشان داده است.
هربرت سايمون تصميم گيري را جوهر اصلي مديريت مي داند. تصميم گيري از اجزاي تفكيك ناپذير مديريت به شمار مي آيد و در هر وظيفه مديريت به نحوي جلوه گر است. در تعيين خط مشي هاي سازمان، در تدوين هدف ها، طراحي سازمان، انتخاب، ارزيابي و در تمامي افعال و اعمال مديريت تصميم گيري جزء اصلي و ركن اساسي است. مديران همواره با شرايطي مواجه هستند كه بايد تصميم گيري كنند. كيفيت و چگونگي اين تصميم ها، ميزان توفيق و تحقق هدف هاي سازماني را معي ن می كند. به عبارت ديگر، ميزان تحقق اهداف سازماني بيان كننده و نشان دهنده اثربخشي نظام تصميم گيري مديران مي باشد. این نوع تصمیمات از نوع تصمیمات سازمانی می باشد. هربرت سايمون تصميم ها را به دو شيوه تقسيم مي كند:
• تصمیم های برنامه ریزی شده : تصميم هايي هستند كه بر حسب عادت، قوانين و يا رويه هاي موجود اخذ ميشوند و براي رفع مشكلات با ساختار خوب مي باشند. هر چند كه اين نوع تصميم ها هم براي حل مسائل ساده و هم براي حل مسائل پيچيده قابل استفاده هستند؛ ولي هر چه تصميم ها نامنظم تر و جديدتر و تعهدات بيشتري را ايجاد كنند اتخاذ آنها به صورت برنامه ريزي شده دشوارتر است. هر گاه با مجموعه اي از مسائل تكراري سروكار داشته باشيم كه عوامل تشكيل دهنده آنها قابل تحليل، پيش بيني و تعريف باشند؛ فراگرد تصميم درباره آنها قابل برنامه ريزي مي باشد و بيشتر توسط مديران سطح پايين تر اتخاذ مي شود. البته بايد در نظر داشت كه استفاده از تصميم هاي برنامه ريزي شده آزادي عمل مديران را محدود مي سازد.
• تصمیم های برنامه ریزی نشده : تصميم هايي هستند كه در مورد مسائل غير معمول ومنحصر به فرد اتخاذ ميشوند و به صورت موردي پيش مي آيند و براي رفع مشكلات با ساختار بد میباشند. اگر يك مسأله به اندازه اي تكرار نشود كه بتوان براي حل آن خط مشي ويژه اي تعيين كرد بايد با اتخاذ تصميم برنامه ريزي نشده براي حل آن اقدام كرد. اكثر مسائل عمده مديريتي، مدير را ناگزير از اتخاذ تصميم هاي برنامه ريزي نشده ميسازند. مديراني كه در سلسله مراتب سازماني در جايگاه بالاتري قرار ميگيرند، بايد توان بيشتري براي اتخاذ تصميم هاي برنامه ريزي نشده داشته باشند. در واقع، براي مديريت در سطوح بالاتر، قدرت اتخاذ تصميم هاي برنامه ريزي نشده اهميت زيادي دارد.
در واقع، ميزان تصميم گيري برنامه ريزي نشده در رأس هرم سازماني به علت ضرورت مواجهه مديران عالي با مسائل پيش بيني نشده از تصميم گيري برنامه ريزي شده بيشتر ميباشد و ميز ان تصميم گيري برنامه ريزي نشده در قاعده هرم سازماني توسط مديران اجرايي به علت عدم اختيار كافي بسيار كمتر از تصميم گيري برنامه ريزي شده است.
برای مطالعه سایر سبک های تصمیم گیری مدیران در سازمان کلیک کنید.
سایمون به جای تاکید بر انسان اقتصادی، تمرکز بر مطالعه «انسان اداری» را پیشنهاد میکند. به نظر او بر خلاف «انسان اقتصادی» که هم خود را برای پیشینه ساختن و به حداکثر رساندن منافع مصروف میدارد، «انسان اداری» به «حد کفایت» در هر زمان بسنده میکند – و راه حلی را که فعلا رضایتبخش بوده و به «اندازه کافی خوب» است در پیش میگیرد. تصمیم گیرندگان در فرایند این نوع تصمیم گیری به ساده انگاری کامل رضایت میدهند و فقط معدود موارد نسبتا مربوطی را که در هر زمان در ذهنشان میگنجد برای تصمیمگیری مطمح نظر قرار میدهند. تصمیمهای فردی و سازمانی بسیاری از تصمیمگیرندگان به یافتن و گزینش شقوق قابل قبول محدود میشود و فقط در موارد استثنایی کشف و گزینش راهحلهای بهینه را در بر میگیرد، بسیاری از تصمیمها با یافتن تیزترین سوزن در پشتههای کاه سروکاری ندارند و فقط یافتن سوزنی را که در حد کفایت برای دوختن تیز باشد، مدنظر قرار میدهند. از این رو مدیرانی که به «حد کفایت» راضی هستند، بدون جستجوگری برای احصای کلیه راهحلهای قابل ارزشیابی با حسابهای سرانگشتی ساده تصمیمهایی را اتخاذ میکنند. با نگرش به موضوع از دیدگاه تجاری میتوانیم بگوییم مدیران دستیابی به «حداکثر سود» را فدای «سود کافی» میکنند و «قیمت مناسب یا به قول خودشان – منصفانه» را به «قیمت بهینه» ترجیح میدهند. این نگرش به امور، دنیای آنان را بسیار ساده میسازد.
عالی ممنون از زحماتتان