تنظیم هیجان

تنظیم هیجان

تنظیم هیجان

مفهوم هیجان

 از دیدگاه تکاملی هیجانات میراثی است که از انسان‌های نخستین برای ما باقی مانده است، و بدین خاطر همچنان در گونه‌ی بشر باقی می‌ماند که دارای کارکرد است. هیجانات به ما کمک می‌کنند تا بتوانیم به مشکلات و فرصت‌هایی که در زندگی با آن روبرو می‌شویم سازگارانه پاسخ دهیم (لوینسون ۱۹۹۴). نظریه پردازان معاصر بر نقش هیجانات در آماده سازی فرد برای ارائه واکنش‌های رفتاری، حرکتی و فیزیولوژیکی، در تسهیل کردن فرایند تصمیم گیری در برابر مسائل و مشکلات زندگی، در ارتقاء دادن توان حافظه برای ثبت رویدادهای مهم و در تسهیل روابط بین فردی تاکید می‌کنند (گراس و تامسون، ۲۰۰۷). به طور کلی هیجانات هم می‌توانند در زندگی به ما کمک کنند و هم می‌توانند به ما آسیب برسانند. زمانی یک هیجان مشکل ساز و آسیب را می‌شود که به سبکی غلط ابراز شود، در بافتی نامتناسب رخ دهد، خیلی شدید باشد و زمان زیادی به طول انجامد (ورنر و گراس، ۲۰۱۰) برای این که پژوهشگران بتوانند تعریف جامعی از هیجان ارائه کنند به شناسایی و طبقه بندی ویژگی‌های مشترک هیجانات پرداخته اند. اولین ویژگی برانگیختگی هیجان توسط یک رویداد موقعیتی (که می‌تواند درونی یا بیرونی باشد) است. دومین ویژگی این است که هیجانات برای رخ دادن در پاسخ به یک رویداد موقعیتی نیاز به توجه فرد دارد و سومین ویژگی هیجانات ارزیابی است. زمانی که فرد در یک موقعیت قرار می‌گیرد که هیجان وی برانگیخته می‌شود، توجه خود را بر آن متمرکز می‌کند و آن موقعیت را برای رسیدن به اهداف خود ارزیابی می‌کند. این امر به این موضوع اشاره دارد که اگر دو فرد با اهداف متفاوت، در موقعیتی کاملاً مشابه قرار گیرند، توجه و ارزیابی آنها از موقعیت متفاوت است (ورنر و گراس، ۲۰۱۰؛ به نقل از ریورا آرگون و همکاران، ۲۰۱۸). چهارمین ویژگی هیجانات این است که پاسخ‌های رفتاری، تجربه ای و فیزیولوژیکی خاصی در پی دارد. بعد تجربه ای هیجانات همان احساسات هستند که در زبان روزمره از آن نام می‌بریم و غالباً اشتباه به جای واژه هیجان به کار می‌رود. معمولاً هیجانات نمودهای رفتاری خاصی به دنبال دارند. برای مثال زمانی که خوشحالیم می‌خندیم، یا زمانی که به شدت ناراحتیم گریه می‌کنیم. هیجانات ما را وادار می‌کنند که واکنش نشان دهیم (ورنر و گراس، ۲۰۱۰). پنجمین ویژگی هیجانات انعطاف پذیری است. به عبارت دیگر زمانی که یک هیجان برانگیخته شود همیشه پاسخ ثابت و معینی به آن نمی‌دهیم (ورنر و گراس، ۲۰۱۰).

جایگاه و نقش هیجانات در مدل‌های معاصر

 در این قسمت مدل‌های معاصر در زمینه هیجان که شامل مدل فراشناختی هیجان‌ها و مدل طرحواره های هیجانی لینی (۲۰۰۲) است، مورد بررسی قرار می‌گیرد. مدل فراشناختی هیجانات: این مدل‌ها بیانگر این هستند که هیجانات رویدادهایی تجربه ای هستند که افراد مختلف، به آن پاسخ‌های متفاوتی می‌دهند (ولز و کارتر ۲۰۰۱). برای مثال، زمانی که فرد متوجه شد که مضطرب یا نگران است، چیزی که در مرحله‌ی بعد به ذهن فرد می‌آید، تفسیری است که فرد به چنین تجربه ای اطلاق می‌کند. در مدل فراشناختی ولز (۲۰۰۱) به وجود آمدن نگرانی (به عنوان یک تجربه‌ی هیجانی) ممکن است باورهای فرد در مورد تلویحات این حالت هیجانی را فعال سازد. تلویحاتی چون: نگرانی باعث بیماری یا دیوانگی من می‌شود، یا نگرانی باید کنترل شود، وگرنه کاملاً از کنترل من خارج می‌شود. (ولز و پاپاجر جیوه، ۱۹۹۸). مدل ولز در تلاش است تا بر نقش راهبردهای مقابله ای گوناگونی که افراد می‌توانند در زمان فعال شدن هیجانات به کار برند تأکید کند (ولز، ۱۹۹۵؛ به نقل از ولز و کارتر، ۲۰۰۱).

جایگاه و نقش هیجانات در مدل‌های معاصر

اگر هیجانی مانند خشم فعال شود، اولین گام شامل توجه کردن به هیجان است، مثلاً برچسب زدن به هیجان (افسرده، عصبانی، یا هراسان). در اینجا دو مسیر مجزا وجود دارد، یا هیجان بهنجار قلمداد می‌شود یا آسیب زا. اگر فرد خشم خود را بهنجار تلقی کند، می‌تواند به سرعت آن را بپذیرد، ابراز کند، تصدیق کند و از این تجربه بیاموزد. در طرف دیگر، همین فرد می‌تواند هیجان خود را آسیب زا تلقی کند. مثلاً در یابد که این هیجان ناخوشایند است، بنابراین می‌تواند مسیر اجتناب شناختی را انتخاب کند، که به فرایندهای تجزیه ای، می‌گساری، عیاشی، یا بی حسی هیجانی منجر می‌شود. به خاطر اینکه این هیجان (با تجربه ای که این هیجان را بر می‌انگیزد) به اندازه کافی پردازش نشده است، ممکن است فرد احساس کند بر هیجاناتش کنترلی ندارد، بنابراین باعث می‌شود هیجان برای مدتی طولانی باقی بماند. این امر ممکن است در برخی موارد منجر به نگرانی، اجتناب از موقعیت‌های مشکل آفرین، یا حتی سرزنش کردن دیگران شود. پیامد این امر، مجموعه ای از تفاسیر منفی از هیجانات است، تفاسیری چون هیجانات ممکن است احساس گناه را برانگیزد، به نظر می‌رسد این هیجانات متفاوت از هیجانات دیگران است، یا به نظر غیرقابل درک هستند، که خود این ها این مضمون را در بردارند که فرد نمی‌تواند این هیجانات را بپذیرد، و فرد در مقابله با این هیجانات درمانده است (ولز، ۱۹۹۵؛ ولز و کارتر، ۲۰۰۱). مدل طرحواره های هیجانی لیهی: مدل‌های شناختی هیجانات، بر تأثیرات پردازش اطلاعات، پیوند هیجان و شناخت، فراشناخت‌ها در مورد اهداف افکاری که با حالات هیجانی ناخواسته در ارتباطند و تلاش‌ها برای سرکوب یا کنترل بیش از حد هیجانات تاکید دارند. بسیاری از نظریات روان درمانی، مانند نظریه راجرز، فروید، و دیگر مدل‌های روان تحلیلگری بر اهمیت ابراز هیجانات تاکید می‌کنند. ابراز هیجانات به معنای بیان کردن هیجانات ناخوشایندی است که در درمان غالباً به مجرد افزایش در برانگیختگی و هیجانات منفی ایجاد می‌شود. به هر حال، ممکن است ابراز هیجانی با گذشت بیشتر زمان تأثیرات مثبت‌تری در پی داشته باشد (لیچی، ۲۰۰۲).

مطالب پیشنهادی  شاخص های سبک زندگی اسلامی

مبانی نظری آموزش مهارت های زندگی

سبک مقابله ای سرکوبگرانه، ناگویی هیجانی، تاکید بیش از حد بر منطق و عقلانیت با مشکلات جسمانی همچون فشار خون بالا، سرطان، آسم، و شکایات جسمانی عمومی در ارتباط اند. گرچه شواهد محکمی برای این موضوع وجود ندارد که تاکید بیش از حد بر عقلانیت و منطق با اضطراب و افسردگی در ارتباط است، تأثیرات طولانی مدت در این سبک، پیامدهای ناگوار سبک مقابله ای هیجانی را نشان می‌دهد (لیلی، ۲۰۱۰).

مدل هیجان محور بر طرحواره های هیجانی تاکید می‌کند که ساختارهای شناختی را در بردارند و آنها را فعال می‌کنند، که در مقایسه با مدل تخلیه هیجانی در مورد پردازش هیجانی مدلی پیچیده‌تر است. بر اساس مدل هیجان محور، ابراز، تصدیق و پذیرش هیجانات تشخیص، فهم خویشتن، و تاکید بر ارزش‌های والاتر را تسهیل می‌کند. این ابعاد از هیجانات منعکس کننده‌ی اهمیت پردازش شناختی عواطف در درمان اختلالات هیجانی است. پردازش هیجانی نه تنها عدم بازداری هیجانی را منعکس می‌کند، بلکه منجر به افزایش فهم خویشتن و انعکاس مثبت خود می‌شود.  ابراز هیجانی یا دیگر فرایندها یا تجربیات، پذیرش، فهم، احساس گناه کمتر، و تمایز بیشتر هیجانات، و تأثیر بیشتر بر پیامدهای اختلالات هیجانی را تسهیل می‌کند (لیلی، ۲۰۰۲). پردازش هیجانی شامل بازداری کاهش یافته هیجان، افزایش فهم خود، و ارتقای تامل درونی (انعکاس خویشتن) مثبت است (پنی بیکر، مین و فرانسیس، ۱۹۹۷). تمرکز بر پردازش هیجانات می‌تواند عواملی را در برگیرد که به محض اینکه هیجانات تجربه می‌شوند، عمل کنند. از جمله، می‌توان به بازشناسی و برچسب زدن به یک هیجان، تلاش‌ها برای بازداری یا حتی بزرگنمایی یک هیجان، فعال شدن گوش بزنگی و تدابیر حل مسئله، ابراز یا تخلیه هیجانی، اتکا کردن به یک مخاطب پذیرنده و حمایت کننده، پرت کردن حواس، و آزمودن تحریفات تفکر خود، اشاره کرد (لیلی، ۲۰۰۲).

الهی بر مبنای مفهوم پردازش هیجانی و با الهام گرفتن از مدل فراشناختی هیجانات مدل طرحواره های هیجانی خود را در سال ۲۰۰۲ ارائه می‌کند. این مدل بیانگر این مهم است که ممکن است افراد در چگونگی مفهوم پردازی هیجاناتشان با هم متفاوت باشند. به عبارتی بهتر، افراد طرحواره های متفاوتی در مورد هیجاناتشان دارند. این طرحواره ها منعکس کنندتی شیوه‌هایی اند که افراد هیجانات را تجربه می‌کنند، و باوری است که آن‌ها به مجرد برانگیخته شدن هیجانات ناخوشایند در مورد طرح مناسب برای اقدام یا چگونگی عمل کردن در هنگام برانگیخته شدن هیجانات ناخوشایند در ذهن دارند. این مدل در تلاش است تا مدل هیجان محور را با مدل فراشناختی تلفیق کند. یکی از مزایای این مدل تلفیقی، تشخیص ارزش توجه و ابراز هیجانی در بافت معنایی است که فرد به هیجانات خود می‌دهد. پر واضح است که همه‌ی انسان‌ها خشم، اضطراب، ناراحتی، یا دیگر هیجانات را تجربه می‌کنند، اما تنها افراد کمی هستند که این هیجانات در آنها اختلالی شدید یا مزمن هیجانی و عاطفی ایجاد می‌کند. این ها همگی شاهدی بر این امرند که طرحواره های شناختی در مورد هیجانات ممکن است بر ایجاد و توسعه‌ی این اختلالات تأثیر گذارند (لیلی، ۲۰۰۲؛ ، ۲۰۰۷ ۲۰۱۰).

تنظیم هیجان

پژوهش‌های تجربی در مورد تنظیم هیجان با مطالعات روان تحلیلگران در مورد مکانیزم‌های دفاعی آغاز گردید و با مطالعه در مورد عوامل موثر بر توانایی فرد در کنار آمدن با موقعیت‌های تنش زا توسعه یافت و امروزه این دسته از پژوهش‌ها با مطالعه توانایی افراد در تنظیم هیجانات خود به صورت شناختی ادامه یافته است. تنظیم هیجان به استراتژی‌هایی اشاره دارد که در جهت کاهش، ادامه با افزایش هیجان استفاده می‌شوند (گراس، ۲۰۰۷). تنظیم هیجان شامل مجموعه ای از فرآیندهای شناختی و توجهی است که برای تغییر یا حفظ حالات عاطفی استفاده می‌شود (کوچلین، کوکلی، اسکچر، وارنر و کساوسکی، ۲۰۱۸). شناسایی فرایندهایی که موجب محافظت یا کاهش اثرات در برابر عوامل استرس زا می‌شود جهت توسعه مداخله‌هایی برای افراد دارای مشکلات عاطفی بسیار مهم است. مشخص شده است که توانایی کنار آمدن با حوادث استرس زا و تنظیم هیجان نقش مهمی در کاهش تاثیر عوامل استرس زا بر ایجاد آسیب روانی دارد (کرایج و گارنفسکی، ۲۰۱۹). تنظیم هیجان به راهبردهایی اطلاق می‌شود که به‌منظور کاهش، افزایش یا نگهداری تجارب هیجانی مورد استفاده قرار می‌گیرد (گراس، ۲۰۱۵). چندین فرایند در تنظیم هیجان مؤثر است. نخست، این که تنظیم هیجان می‌تواند به ادامه و تقویت برانگیختگی هیجانی و همچنین بازداری یا آرام سازی آن منجر شود. دوم این که، تنظیم هیجان نه تنها یک امر درونیست و بر اثر تجربه تکامل می‌یابد، بلکه به طرق مختلف از عوامل بیرونی که به تنظیم هیجان کمک می‌کنند هم کنترل می‌شود (مسترزا، ۱۹۹۱).

نظریه‌ی تنظیم هیجان

مدل روانکاوی افسردگی

فروید (1917، به نقل از دیویسون و نیل، 2001) در اثرش به نام “سوگواری و مالیخولیا” افسردگی را به مرحله دهانی دوران کودکی مرتبط ساخت. ارضاء یا محرومیت بیش از حد، کودک را در مرحله دهانی تثبیت می‌کند و در نتیجه این تثبیت، کودک مکرراً و مصرانه برای کسب لذت مرتبط با آن تثبیت برانگیخته می‌شود و در بزرگسالی فرد برای حفظ عزت نفسش به دیگران وابستگی شدیدی پیدا می‌کند (دیویسون و نیل، 2001) و براساس نظریه روانکاوی صفاتی که در نتیجه این تثبیت به وجود می‌آیند، می‌توانند در دو قطب قرارگیرند که از خوش‌بینی، اجتماعی بودن و وابستگی تا بدبینی، خصومت و طعنه‌زنی گسترش می‌یابد (مولتی و همکاران، 1999). بر اساس دیدگاه روانکاوی بیماران افسرده اغلب دچار سرزنش خود و خود تحقیری می‌باشند. و این حالت به خشم درونی شده این بیماران نسبت به شیء از دست رفته مربوط است، که این فقدان می‌تواند واقعی یا خیالی باشد. فقدان خیالی هم می‌تواند افسردگی را به راه اندازد و بیمار نیز می‌تواند نسبت به احساساتش ناآگاه باشد، چرا که ممکن است فقدان خیالی کاملاً ناهشیار باشد (گابورد، 2000 به نقل آ ز نوری 1385). به طور کلی دیدگاه کلاسیک روانکاوی در مورد افسردگی دارای چهار محور اصلی می‌باشد که در ادامه به آن‌ها پرداخته خواهد شد (هانسل و دامور، 2005).

مطالب پیشنهادی  تمایلات رفتاری برند

1- اختلال در روابط مادر- کودک در دوره دهانی فرد را نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر می‌سازد.

2- افسردگی با از دست دادن شیء محبوب به صورت واقعی یا خیالی مربوط است.

3- درونی سازی قسمتی از شیء محبوب، مکانیزم دفاعی اصلی است که برای مقابله با پریشانی ناشی از فقدان به کار گرفته می‌شود.

4- از آنجایی که فرد نسبت به شیء از دست رفته حلقه ای از احساسات عشق و تنفر دارد، احساس خشم فرد به سمت خودش باز می‌گردد.

در واقع خشم به درون برگشته مفهوم اساسی نظریه فروید و آبرهام است که در مقاله افسردگی و سوگ فروید مطرح شده است. به عبارت دیگر، درونی سازی، فرایندی است که در آن شیء از دست رفته جزئی از وجود درونی فرد می‌شود. از نظر فروید درونی سازی تن‌ها راهی است که ایگو می‌تواند شیء محبوب را رها سازد. از آنجایی که فرد احساس می‌کند شیء از دست رفته او را رها ساخته است، احساس خشم و نفرت وی به احساس محبت و علاقه در می‌آمیزد و دو سو گرایی ایجاد می‌شود. از آنجایی که شیء از دست رفته درونی شده است، قسمت منفی تعارض و دوسو گرایی یعنی خشم و نفرت به درون فرد باز می‌گردد و تصویر پاتولوژیک تحقیر خود و بی‌ارزشی‌های خود در افسردگی ایجاد می‌شود. نظریه کلاسیک روانکاوی در مورد افسردگی به دیدگاه فروید و بسط دهنده این دیدگاه کارل آبراهام، همکار فروید منتسب می‌باشد، که ابتدا در این نظریه با وی شریک بود، اما بعد آن را گسترش داد و افسردگی را به تثبیت در مرحله دهانی و مقعدی رشدی و ناکامی‌های نخستین و مکرر دوران کودکی در عشق که در اثر عدم کفایت مادر در مراقبت از کودک و در مرحله رشد دهانی ایجاد می‌شود. ملانی کلاین نیز همانند فروید معتقد است که افسردگی، بیان خشم به درون برگشته است. وی معتقد است که در ماه‌های اولیه رشد، کودک تمایلات به شدت مخرب خود را به مادر برون فکنی می‌کند و سپس از حالت‌های سادیستسک مادر می‌ترسد. سپس این مادر “بد” ترساننده از طریق مکانیزم دو نیمه سازی از مادر “خوب” و محبت کننده جدا می‌شود. در جریان رشد نرمال تصاویر بد و خوب کودک از مادر که به صورت یک دو سوگرایی است یکپارچه می‌شوند. به عبارت دیگر، مادری که از او می‌ترسد و نفرت دارد همان مادر خوب است. آگاهی از این واقعیت که فرد آسیب رساننده همان فرد مورد علاقه است، اساس افسردگی است.

ادوارد بیبرینگ، برخلاف فروید و کلاین به خشم به درون برگشته توجهی ندارد و افسردگی را پدیده ای می‌داند که در اثر فاصله بین استانداردهای بالا و غیر واقعی فرد و ناتوانی در دست یابی به این اهداف، ایجاد می‌شود. ادیت جاکوبسون افسردگی را نتیجه قربانی شدن ایگو توسط یک سوپر ایگو سخت گیر و شکنجه‌گر می‌داند. در این حالت فرد همانند کودک درمانده ای است که قربانی یک والد سخت گیر می‌شود. جاکوبسون همانند فروید معتقد است فرد افسرده در مورد شیء محبوب از دست رفته دوسوگرایی و خود را با ابعاد منفی شیء تجربه می‌کند و نهایتاً کیفیت سادیستیک شیء از دست رفته و محبوب تبدیل به سوپر ایگوی بی رحمی می‌شود و فرد را تحت آزار و بی ارزش سازی قرار می‌دهد. هاینس کوهات معتقد است که “خود” در حال رشد، نیازهای خاصی دارد که والدین باید این نیازها را تأمین کنند تا در کودک احساس مثبتی از عزت نفس و خود پیوستگی ایجاد شود. وقتی این نیازها تأمین نمی‌شوند، احساس از دست رفتن کلی عزت نفس ایجاد می‌شود که منجر به افسردگی می‌گردد. بر اساس نظریه باولبی چنانچه در دوران اولیه رشد کودک، در فرایند دلبستگی یا پیوند آسیبی ایجاد شود و یا کودک جدایی تروماتیکی تجربه کند مستعد افسردگی می‌شود. (مارکووینتر و میلورد، 2005). در دیدگاه‌های جدید روان کاوی به استرسورهای روانی- اجتماعی و بین فردی و همچنین، ابعاد نوروفیزیولوژیک و نروشیمی مغز نیز اهمیت داده شده است و تعاملی را بین عوامل زیستی و روانی در نظر گرفته‌اند. به طوری که از دست دادن یا جدایی در دوران کودکی باعث تغییر در گیرنده‌های مغزی می‌شود. (گابارد،2000؛ مارکوویتزو میلورد، 2005).

 

مدل رضایت مشتری کانو

27 دیدگاه دربارهٔ «تنظیم هیجان;

  1. سلام و خستە نباشید خدمت مدیریت و دست اندرکاران این سایت پر محتوا، من تازە عضو این سایت شدم، مطالب و آموزشها خیلی کاربردی و مفید و خیلی روان شرح دادید آموزشها رو، براتون آرزوی موفقیت میکنم.

  2. سلام و عرض ادب
    واقعا زبونم قاصر از بیان تشکر
    تابحال در عمرم همچین سایت کامل و جامعی ندیده بودم
    خیلی ممنون و متشکرم
    با آرزوی موفقیت برای شما
    ❣️به امید خدا❣️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 کلیه حقوق مادی و معنوی برای www.unpbook.ir محفوظ میباشد و هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی خواهد داشت.

آسان پرداخت شاپرک درگاه پرداخت زرین پال  معرفی شرکت به پرداخت ملت‎  بانک پارسیان پرداخت الکترونیک سامان شبکه بانکی شتاببانک پاسارگاد وزارت علوم اطلاعیه سازمان سنجش درباره ثبت نام قبول شدگان دکتری 98

تلفن: 09306406056

پشتیبانی پیامکی : 09124530420