شفقت ورزی به خود
تاریخ روانشناسی، پر از مفاهیمی است که در راستای افزایش سلامت روان، بهبود روشهای پردازش هیجانی و فکری و ارتقای سیستمهای روان درمانی مطرح شده اند؛ همگام با گسترش پژوهشها در این زمینه، سازهای جدید با عنوان شفقت ورزی به خود در روانشناسی مطرح شد. مهرورزی دلسوزانه یعنی پاسخ آگاهانه قلبی به رنج کشیدن خود و با دیگران بوده و در واقع بیان بازگشت به اجتماعی بودن آدمی و طبیعت اصیل او است (نه چیزی از بیرون و تصنعی) که فوایدی برای فرد و اجتماع در بر دارد. این دلسوزی شامل تجربهی مستقیم، شدید و هوشیارانهی احساسات خود و دیگران و همچنین باز بودن نسبت به تجربهی آن احساسات است، با پذیرش آنها آن گونه که هستند. ویکتور فرانکل هوشیاری شبیه این را یک نیرو با آزادی میدانست که در فضای میان محرک و پاسخ قرار دارد (بر جعلی، نوربالا، ۱۳۹۲). شفقت به خود تاکنون توسط پیشگامانی چون “پرفسور نفا، مارک لیری و پائول گیلبرت” مطالعه شده است. تئوری شفقت خود توسط نف و براساس اندیشههای بودایی شکل گرفت و لیری و همکارانش در مطالعه خود آن را مفهوم سازی کردند. عقاید گیلبرت نیز متاثر از اندیشههای بودایی بود اما بیشتر تحت تأثیر مستقیم نظریه زیستی – روانی اجتماعی عملکرد انسان و روانشناسی تکاملی قرار گرفت، در حالی که نف و لیری مطالعات ابتدایی خود را از دیدگاههای روانشناسی اجتماعی و شخصیت اقتباس نمودند (نف، ۲۰۰۷، به نقل از متولی گلشن، ۱۳۹۴). دو اندیشمند مشهور در حوزه شفقت، کریستین فلدمن و ویلـم کـایکن، مطابق با تعاریف بودا از شفقت و همچنین دیدگاه تکاملی شفقت، تعریف زیر را ارائه نموده اند: «شفقت، اذعان به این نکته است که همه دردها را نمیتوان حل یا درمان کرد اما تمام رنج را میتوان با آغوشی از شفقت تسکین بخشید». شفقت یک پاسخ چندوجهی به درد، غم واندوه است که شامل مهربانی، همدردی، خیر خواهی وپذیر است. تاروپودی از شجاعت، بردباری و متانت بر لباس شفقت بافته شده است. در واقع شفقت راهنمای ذهن به حساب میآید (نوری، ۱۳۹۵). مفهوم شفقت به خود به معنی پذیرای تجربه بودن و تحت تأثیر رنج دیگران قرار گرفتن است، جوری که شخص رنجها و مشکلات خویش را قابل تحمل تر نماید. هم چنین این مفهوم به معنای شکیبایی و مهربانی با دیگران و درک بدون قضاوت آنها میباشد. علاوه بر این، فهم این مسئله که تجربیات و مشکلات زندگی شخص، جزو مشکلاتی است که دیگران هم آن را تجربه میکنند (نف، ۲۰۰۳الف). شفقت به خود با حـس خـود دوستداری و نگرانی و مراقبت درباره دیگران ارتباط دارد، ولی به معنی خود مرکز بینی و ترجیح احتیاجات خود به دیگر افراد نیست (نف، ۲۰۱۱). نف (۲۰۰۳) شفقت به خود را به عنوان توانایی حفظ احساسهای شخص از رنج کشیدن توام با یک احساس از سرگرمی، ارتباط و محبت تعریف میکند. به عبارت دیگر شفقت به خود یک پاسخ ممکن به رنج و شکست شخصی میباشد و میتواند بطور کلی به عنوان یک نوع محافظ خود و درک خود همراه با پذیرش محدودیتها به عنوان بخشی از تجربه انسانی تعریف شود (شهبازی، رجبی، مقامی، جلوداری، ۱۳۹۴). در حالی که ممکن است شفقت به خود در ترس از خود خواهی یا خود میان بینی ریشه داشته باشد، مشـفـق بـودن نسبت به دیگران، خود منجر به خودمیان بینی نخواهد شد، بلکه شفقت به خود منجر به افزایش شفقت و دغدغه نسبت به دیگران میشود. شفقت به خود باعث میشود فرد تجربیات خود را در منظر تجربیات مشترک انسانی ببیند و دریابد که رنج، شکست و نقص اقتضای انسان بودن است و همه افراد که من هم یکی از آنها هستم ارزش شفقت کردن دارند. کمتر قضاوت کردن خود، منجر به کمتر قضاوت کردن دیگران میشود، پس مانند مقایسه خود با دیگران نیازی به افزایش یا دفاع از ارزش خود وجود ندارد. داشتن شفقت به خود، منجر به بخشیدن شکستها و نقاط ضعف خود و احترام گذاشتن به خود به عنوان یک انسان میشود. در واقع شفقت به خود یک انسجام متعادل میان دغدغه برای خود و دغدغه برای دیگران است، حالتی که محققان آن را برای عملکرد روانی بهینه ضروری میدانند (بلت، ۱۹۹۵، نقل از امیربیگی، ۱۳۹۳). از طرفی با این که داشتن شفقت به خود نیازمند این است که فرد انتقاد سخت گیرانه از خود به خاطر شکست یا نرسیدن به استانداردها نپردازد، به معنی توجه نکردن یا اصطلاح نکردن این شکستها نیست، بلکه به این معنی است که اعمالی که برای عملکرد بهینه و سلامتی لازم هستند و داشتن شفقت به خود یعنی فرد به بهزیستی خودش تمایل دارد با ملایمت و شکیبایی پیگیری میشوند. بنابراین، شفقت به خود به علت توجه به ضعف خود منجر به انفعال و سکون نمیشود، بلکه نداشتن خود شفقت ورزی با احتمال بشتری به انفعال میانجامد. در سالهای اخیر تعاملات زیادی بین افکار فلسفی شرقی، خصوصاً بوداییسم و روانشناسی غربی صورت گرفته است که منجر به ایجاد راههای تازه ای برای درک و ایجاد بهزیستی روانی با تکیه بر هر دو دیدگاه و به نوعی ادغام آنها در قالب رویکردهای جدید شده است. به علت آن که در روانشناسی بودایی تمرکز زیادی بر تحلیل و درک طبیعت خود وجود دارد، بسیاری از ایدههای مربوط به این رویکرد برای پژوهشگرانی که در مورد فرآیندهای خود مطالعه میکنند قابل استفاده و مفید است. یکی از مفاهیم اصلی بودایسم که در روانشناسی غربی کمتر شناخته شده اما در پژوهشهایی که به مفهوم خود و نگرش خود میپردازند بیشتر به چشم میخورد، مفهوم شفقت به خود است (نوربالا، ۱۳۹۱). در مجموع هنوز تعریف توافق شده ای از شفقت نشده وجود ندارد، در واقع واژه شفقت در زبانهای مختلف میتواند تفاوتهای معنایی کوچک اما مهمی داشته باشد (گیلبرت، ۲۰۱۰، به نقل از اثباتی، فیضی، ۱۳۹۵).
پرسشنامه استاندارد شفقت ورزی به خود نف (2003)
مزایای شفقت اگر چه در درمان متمرکز بر شفقت ریشه در علوم شناختی، عصب شناختی و تکاملی دارد، امـا بـه شـدت وامدار تأثیرات سنتهای شرقی است. این سنتها بیش از ۲۵۰۰ سال پیش و شفقت و توجه آگاهی در جهت روشنگری و شفای ذهن ما تمرکز داشته اند. از این سنتها بر توجه آگاهی و عشق ورزی – مهربانی تمرکز دارند در حالی که تمرینهای سنتهای دیگر اختصاصاً بر شفقت متمرکز هستند. بودا در پایان زندگی خود گفت که آموزههای اساسی او توجه آگاهی و شفقت بودند – آسیب نرساندن به خود و دیگران. بودا مسیری هشت گانه برای تمرین و آموزش ذهن در جهت دوری از آسیب و ارتقاء شفقت طراحی کرده است. این مسیر شامل مراقبههای مشفقانه، تصویر سازی مشفقانه، رفتار مشفقانه، تفکر مشفقانه، توجه مشفقانه، احساس مشفقانه، صحبت مشفقانه و معیشت مشفقانه است. این مؤلفههای چند وجهی در کنار هم ذهنی مشفق را پدید میآورند. امروزه میدانیم که تمرین کردن ابعاد مختلف شفقت بهزیستی را افزایش داده و عملکرد مغز را به ویژه در حوزه تنظیم هیجان تحت تأثیر قرار میدهد (گیلبرت، ۲۰۱۰، به نقل از اثباتی، فیضی، ۱۳۹۵). هاتچرسون، سپالا و گراس (۲۰۰۸) نشان دادند که مراقبه کوتاهمدت مبتنی بر عشقورزی _ مهربانی، احساس ارتباط اجتماعی و پذیرا بودن نسبت به غریبهها را افزایش میدهد. اخیراً مطالعه ای با کمک تصویر سازی تشدید مغناطیسی کارکردی (FMRI) نشان داده است کـه خـود انتقادگری و خود اطمینان بخشی در موقعیتهای تهدید کننده فرضی نواحی مختلفی در مغز را تحریک میکنند، به طوری که از طریق خود شفقت ورزی و نه خود انتقادگری ناحیه اینسـولا” ناحیه ای در مغز که مرتبط با همدلی است تحریک میشود (لانـج و همکاران، ۲۰۱۰). همچنین مشاهده چهرههای غمگین با نگرشی خنثی یا با نگرشی مشفقانه، پاسخهای نوروفیزیولوژیکی به چهرهها را تحت تأثیر قرار میدهد. به طور کلی میتوان گفت زمینههای خوبی برای پژوهش و پیشرفتهای آتی در حوزه درمان متمرکز بر شفقت فراهم است (گیلبرت، ۲۰۱۰، به نقل از، اثباتی، فیضی، ۱۳۹۵).
مطالعات زیادی نشان داده اند شفقت به خود را یکی از قویترین پیش بینی کنندههای بهزیستی روانی و سلامت روان عنوان میکند. این متغیر با عوامل بهزیستی روانی، همچون پذیرش خود، ذهن آگاهی، تسلط محیطی، اعتماد به نفس، هدفمندی در زندگی، شادمانی رابطه مثبت دارد. همچنین پژوهشهای دیگر نشان داده اند که شفقت به خود بالاتر با اختلالهای روانی کمتر، بهزیستی روانی بیشتر و تاب آوری بالاتر در مقابل استرس همبسته است (مک بس و گاملی، ۲۰۱۲). هسته اصلی شفقت درمانی بر پایه مراقبه مبتنی بر شفقت است. درمان مبتنی بر شفقت با هدف کمک به افراد برای یادگیری مهارتهای کلیدی موردنیاز بهمنظور توسعه جنبهها و ویژگیهای شفقت، بهزیستی روانشناختی، حساسیت، تحمل آشفتگی، همدلی و غیر قضاوتی بودن شکل گرفت. این مهارتهای خاص شامل استدلال برای شفقت، رفتار مهربان، تصاویر، ظاهر و احساسات مشفقانه است. (نواب، دهقانی، صالحی. ۱۳۹۶)
موافقان و مخالفان درمان های معنوی
شفقت با خود را میتوان به عنوان آگاهی از رنج موجود و اتخاذ یک موضع مثبت و تسکین دهنده نسبت به خود زمانی که همه چیز بد پیش میرود تعریف نمود. گیلبرت در مقاله ای به معرفی پایه ای درمان مبتنی بر شفقت میپردازد. او در این درمان چهار مورد زیر را پیشنهاد میکند: (گیلبرت، ۲۰۰۹).
۱. خود انتقادی و شرم از فرمهای استرا تژی امنیتی هستند که میتواند در مقابل تغییر مقاومت کنند.
۲.ایجاد کردن حس اطمینان در بیمار به میزان زیادی به فعال سازی سیتم احسای ویژه ای وابسته است. که در نهایت احساس آرامش، امنیت و اطمینان را فراهم میآورد.
۳. برای عده ای از افراد دستیابی به این سیستم یا غیر قابل دسترس است و یا این که کار با آن نگران کننده است. همچنین وی در بخشی از مطالعاتش به این مسأله اشاره میکند که یکی از روشهای درمانی میتواند نامه فرد به خود باشد. نامه به خود بیانی از خود روان درمانی است.
۴. افزایش میزان دسترسی و فعال نمودن سیستم آرامش، اطمینان و امنیت میتواند کلید درمان متمرکز بر شفقت باشد.
در چندین پژوهش اثربخشی این مدل را بر کاهش علائم اضطراب، افسردگی و خود انتقادی تایید کردهاند (نوربالا، برجعلی، ۱۳۹۲). از آنجا که درمان مبتنی بر شفقت، سازهای نوپا در روانشناسی است، ضرورت انجام پژوهشهای بیشتر بهمنظور بررسی کارایی این مدل به خصوص در بافت فرهنگ شرقی که ماهیتی متفاوت از فرهنگ غرب دارد، احساس میشود.
نظریه ذهنیت اجتماعی در شفقت ورزی به خود
ذهنیت اجتماعی سیستم مدولار فکری است که به تولید الگوهای شناخت، عاطفه و رفتار که به طورمعناداری به صورت متوالی زمینه اجرای نقشهای اجتماعی را فراهم میکند (ساعینیا و همکاران، ۱۳۹۴). بر اساس نظریه گیلبرت این سیستمهای ذهنی تکامل یافته برای روابط جفتگیری، همکاری و شکلگیری اسکاد، سازههای رتبههای اجتماعی مراقبت، استخراج و دریافت نقش آسای دارند. گیلبرت بیان میکند یکی از ویژگیهای متمایز از گونههای انسان این است که ما را قادر به فراخوانی ذهنیت اجتماعی خود نه تنها در روابط با دیگران بلکه در ارتباط با خود یا مربوط به خود نیز هستیم. برای مثال در مورد رتبه اجتماعی، ذهنیت ممکن است در انگیزه برای آزار و اذیت و انتقاد از دیگران و یا دلجویی و غلبه بر دیگران ایجاد کند. از دیدگاه گیلبرت شفقت به خود میتواند به عنوان شکلی از مربوط بودن درونی یا ارتباط با خود) در نظر گرفت که سیگنالهای مراقبت ذهنی، رنج و نیاز به مراقبت، ذهنیت مراقبت، افکار دلسوزانه، احساسات و عمل به سمت خود فرد میباشد (گیلبرت، ۲۰۰۵). طرز ذهنیت مراقبتی موجب گسترش توجه و پاسخ به ناراحتی و نیازهای دیگران بهمنظور افزایش شانس بقا و رشد و تولید مثل خود میباشد. در انسانها این ذهنیت تکامل یافته موجب ایجاد احساسات همدلی و همدردی و احساسات مساعد نه فقط برای محافظت از دیگران بلکه برای کاهش درد و رنج خود میشود (ساعی نیا و همکاران، ۱۳۹۴).
مؤلفههای شفقت به خود
مهربانی به خود به معنای درک و دلگرم کردن خودمان در هنگام احساس رنج، شکست و عدم کفایت میباشد. متاسفانه بسیاری از افراد در چنین شرایطی خودرا مورد انتقاد شدید قرار میدهند و میگویند من خیلی احمق و تنبل هستم، من از خودم خجالت میکشم. اما اگر چنین شرایطی برای دوستمان پیش آید ما هرگز به این صورت او را مورد انتقاد قرار نمیدهیم. در هنگام مواجه با مشکلات زندگی میتوانیم با شفقت به خود، خودمان را آرام کنیم نه این که از خودمان عصبانی شویم (نف و جرمر، ۲۰۱۳). احساسات مشترک بشری به معنای این است که بدانیم شرایط زندگی انسانها کامل نیست و ما در رنج خود تنها نیستیم. ما همیشه نمیتوانیم آنچه را که میخواهیم به دست آوریم. ما هرگز نمیتوانیم به فردی تبدیل شویم که میخواهیم. این بخشی از تجربیات انسانی است، یک حقیقت زندگی که میان تمام انسانهای کرهی زمین مشترک است. مادر کاستیها و نواقص خود تنها نیستیم، بلکه این کاستیها چیزهایی هستند که ما را عضوی از نژاد انسانی میکنند. اما گاهی اوقات فکر میکنیم که از دیگران جدا هستیم و در مواجه با شکستها و دشواریهای زندگی به صورت غیر منطقی میگوییم: این فقط من هستم که دچار چنین مشکلی هستم. گمان میکنیم که غیر عادی هستیم و کارهایمان درست پیش نمیرود. چنین تصوراتی باعث میشوند که احساس انزوا و تنهایی کنیم و رنجهایمان نیز بیشتر شوند بنابراین فراموش میکنیم که وجود شکست و کاستی در زندگی امری عادی است. ما میتوانیم با شفقت به خود، خودمان را جای فرد شفیقی بگذاریم که در مورد ما نظر میدهد، بدین وسیله میتوانیم رویکرد گستردهتری نسبت به زندگی خود داشته باشیم. در موقع مشکلات و دشواریها میتوانیم با به یاد آوری تجربیات مشترک انسانی احساس تنهایی و انزوای خود را کاهش دهیم. به همین دلیل شفقت به خود با ترحم به خود بسیار فرق دارد. ترحم به خود یک احساس غصه و افسوس در درون است که افراد در مشکلات خود غرق میشوند و فراموش میکنند که دیگران نیز چنین مشکلاتی دارند. اما در شفقت به خود ما احساس میکنیم که دیگران نیز از چنین مشکلی رنج میبرند و بنابراین یک رویکرد ارتباطی در خود پرورش میدهیم که شامل دیگران نیز است (نف و جرمر، ۲۰۱۳). داشتن نگرش مشفقانه نسبت به خود که باعث متعادل شدن دیدگاه ذهنی فرد میگردد ذهن آگاهی خوانده میشود ذهن آگاهی لازمه شفقت به خود است. ذهن آگاهی باعث تعدیل احساسات به دور از قضاوت و افزایش آگاهی نسبت به احساسات ذهنی و بدنی میشود و به واضح دیدن و پذیرش هیجانات و پدیدههای بدنی، همانگونه که اتفاق میافتد کمک میکند (طاهری، سجادیان، ۱۳۹۶).
ذهن آگاهی یک مفهوم مربوط به آگاهیها و هوشیاریهایی است که به اینجا و زمان حال محدود میشود و نه تنها در بر گیرنده عدم پیش داوری در نگرش است، بلکه نیازمند، هوشیاری، تمرکز پایا و گشودگی ذهن است. بر همین اساس، ذهن آگاهی منجر به بینش غیر درد آور و غیر شخصی خواهد شد؛ زیرا تجارب کاملاً آگاهانه و هوشیارانه منجر به پایداری در کسب تجربههای اساسی خواهد شد (کرد، ۱۳۹۵). نف (۲۰۰۳) شفقت به خود را به عنوان سازهی سه مؤلفه ای، شامل این موارد میباشد: مهربانی، احساسات مشترک بشری، ذهن آگاهی. امروزه ترکیب این سه مؤلفه مرتبط، مشخصه فردی است که نسبت به خود شفقت دارد.
متغیرهای تأثیرگذار بر شفقت
به هنگامی که کودکان بر اساس تغییر کاربردهای عاطفی و از طریق روابط ارجاعی قادر به همدردی با دیگران شوند، افزون بر این کار ممکن است تسکین بخشی به پریشانیهای دیگران را نیز بیاموزند. افرادی که همدردی را تجربه میکنند، ممکن است بهمنظور تسکین پریشانیها و آشفتگیهای دیگران اقدام کنند. این عمل میتواند دلایل متعددی داشته باشد. برای نمونه، برای تسکین پریشانیها، به سبب قوانین اجتماعی موجود در زمینه نحوه واکنش به ناراحتیهای دیگران، عمل کردن در راستای ارزشهای شخصی خود با ترکیبی از همه دلایل در کنار هم، به نظر میرسد «آگاهی» یکی از متغیرهایی است که این حس فرد را تحت تأثیر قرار میدهد که آیا حس همدردی فرد به کمک او به دیگران در راستای تسکین پریشانی شان منجر میشود یا خیر. آگاهی به این معناست که هر گونه خصیصه فردی را که ممکن است به نوعی افراد را متفاوت از یکدیگر کند، کنار بگذاریم. بنابراین آگاهی فرصتهایی را در اختیار ما قرار میدهد که آنچه دیگران هستند را همانند آنچه خودمان هستیم، ببینیم. به این دلیل که در چنین بستری به خود و به دیگری به یکدیگر نگاه میکنیم، چنانچه انگیزه داشته باشیم به خودمان کمک کنیم، متعاقباً انگیزه خواهیم داشت که به دیگری نیز کمک کنیم. برقراری ارتباط با «خود» به عنوان نقطه ای از یک دیدگاه خالص در غیاب تأثیر قواعد، به افراد انگیزه بیشتری برای تسکین و کاهش پریشانیها و ناراحتیها میدهد، زیرا جدا شدن از محتوا به معنای از دست دادن تغییرات کاربردهای منفی در ارتباط با خود فرد است که در صورت وجود داشتن میتوانند احتمال اقدام کردن از سوی فرد را کمتر کنند. ترکیبی از تمامی این عناصر در کنار هم احتمال کمک کردن فرد به دیگری را افزایش میدهد. بنابر این، میتوان گفت حس دلسوزی و شفقت برای دیگران به دو روش مهم از طریق شفقت برای خود تقویت میشود. مورد اول این است که بهمنظور احساس کردن آنچه دیگری در نتیجه تغییر کاربردها از طریق روابط ارجاعی متحمل میشود. فرد نیاز دارد که خود در درجه اول موقعیت مشابهی را تجربه کرده باشد. مورد دوم نیز این است که بهمنظور نشان دادن رفتار مشفقانه نسبت به دیگران بر مبنای داشتن احساس مشترک و متعاقباً انگیزه یافتن برای کمک به یکدیگر، فرد باید در وهله اول انگیزه برای کمک به خودش داشته باشد. به علاوه مدافعان روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر این باورند که تجربه خود به عنوان بستر، یکی از جنبههای مهم انگیزه یافتن برای کمک به خود و کمک به دیگری است (نیک نژاد، سفید کوه، ۱۳۹۴).
شفقت به خود و تنظیم هیجانات
سازه شفقت به خود با سبکهای مقابله و تنظیم هیجانات نیز ارتباط دارد. تنظیم هیجانات به فرایندهایی اطلاق میشود که افراد از طریق آنها با منحرف کردن توجه خود از هیجاناتشان، شدت و مدت زمان برانگیختگی هیجاناتشان را تنظیم میکنند و در مواجهه با شرایط استرسزا، ویژگیها و معنای حالتهای اساسی خود را تغییر میدهند (تامپسون، ۱۹۹۴، به نقل از سعیدی، قربانی، سرافراز و شریفیان، ۱۳۹۱). به گفته لازاروس (۱۹۹۳) سبکهای مقابله هیجان محور بطور سنتی، بیشتر به صورت اجتناب هیجانی مشاهده شده است و واکنش به دشواریها بیشتر به صورت مکانیزمهای دفاعی برای انکار و دور کردن توجه فرد از مشکلات به جای مواجههی مستقیم با آنها دیده میشد (نوربالا، ۱۳۹۱). این در حالی است که اخیراً روانشناسان تشخیص دادهاند که سبکهای مقابلهای هیجان محور نیز میتواند مفیدتر و موثرتر باشد. تحقیقات نشان دادهاند که راهبردهای مقابله با رویکرد هیجانی که در آن افراد تلاشهای موثری برای حفظ آگاهی، فهم و درک هیجاناتشان دارند با سازگاریهای مثبت روانشناختی در ارتباط است (پنبیکر”، ۱۹۹۳، به نقل از سعیدی و همکاران، ۱۳۹۱). بنابراین، شفقت خود میتواند از بسیاری از جهـات بـه عنوان یک راهبرد تنظیم هیجان در نظر گرفته شود که در آن از تجربه هیجانهای آزاردهنده و نامطلوب جلوگیری و اجتناب نمیشود، در مقابل سعی براین است تا احساسات به صورتی مهربانانه پذیرفته شوند و با فهم و احساس اشتراکات انسانی به آنها نزدیک شویم. بنابراین احساسات منفی به احساسات مثبت تغییر میکنند و فرد راههای جدیدی برای مقابله پیدا میکند (نف، ۲۰۰۸). بر این اساس، خود شفقت ورزی یکی از جنبههای هوش هیجانی است که دربردارنده توانایی برای ثبت هیجانها، نظارت برهیجانها و استفاده از اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال است (لوتس، اسلگتر، دان و دیویدسون، ۲۰۰۸). در این راستا، لیری و همکاران (۲۰۰۷) در چند مطالعه آزمایشی در ارتباط با شفقت خود نشان دادند که شفقت خود یک سازه مهم در تعدیل واکنش افراد به موقعیتهای ناراحت کننده شامل شکست، طردشدن، خجالت و سایر حوادث منفی است. همچنین در جدیدترین گزارشات، نف و پو میر (۲۰۱۳) بیان کردند که افرادی که شفقت خود بالاتری دارند، تواناییهای بیشتری در مقابله با هیجان دارند و در ایجاد تمایز میان احساساتشان و بازسازی خلقی حالات هیجانی منفی، توانمندتر هستند.
بسیار عالی مثل همیشه .من همیشه انتخاب اولم سایت شما بوده و نشده وارد بشم و مطلب مورد نیازم رو نبینم
ممنونم از بابت تنوع و البته کیفیت بالای اطلاع رسانی ها و آموزش های شما.سپاسگزارم
بسیار عالی مثل همیشه .من همیشه انتخاب اولم سایت شما بوده و نشده وارد بشم و مطلب مورد نیازم رو نبینم
ممنونم از بابت تنوع و البته کیفیت بالای اطلاع رسانی ها و آموزش های شما.سپاسگزارم
سلام واقعا سايت زيبايي داريد مرسي از خدمات شما
من روانشناسی خوندم. اینقدر ساده و خوب توضیح دادید علاقه مند شدم درس های بیشتری رو ببینم.